خب بذارین یه موضوع جالب رو با هم مرور کنیم: خیلی وقتا وقتی پای تصمیمگیری وسط میاد و اطلاعاتمون کامل نیست، مغزمون یه سری کلکهایی سرمون درمیاره که بهشون میگن سوگیری شناختی (Cognitive Bias). این یعنی یه جور اشتباه فکری که تقریباً همه آدمها تو موقعیتهای خاص مرتکب میشن.
حالا این مقاله اومده دقیقاً بررسی کنه که مغز ما چطور موقع قضاوت درباره احتمالات، این سوگیریها رو نشون میده، اونم با کمک یه سیستم بهنام چارچوب بیزین (Bayesian framework)، که در اصل روشی برای بهروزرسانی باورها با توجه به اطلاعات جدیده. مثلاً بیزین میگه: «اگه یه چیزی قبلاً احتمال وقوعش ۲۰ درصد بوده و الان یه مدرک جدید اومده، باید احتمالت رو با توجه به اون مدرک تغییر بدی.»
دو تا سوگیری مهم که تو این تحقیقات بهشون توجه شده، یکی محافظهکاری یا «conservatism bias» ـه (یعنی وقتی مردم حتی با کلی اطلاعات جدید، هنوز حاضر نیستن راحت نظرشون رو عوض کنن)، و دیگری «نادیده گرفتن نرخ پایه» یا همون «base-rate neglect» ـه (این یعنی وقتی اطلاعات جدید رو خیلی بزرگتر از اطلاعات قبلی یا همون نرخ پایه میبینیم و از قبل همه چی برامون مهمتر میشه!).
این تحقیق اومده با ۴۸ نفر شرکتکننده تو دوازده مدل سناریو آزمایش کرده که ببینه تو شرایط مختلف، مغز چطور به اطلاعات جدید یا دادههای قبلی وزن میده. حالا این دو مدل سناریو چی بودن؟ یکی بهش میگن Small-world مثل همون مثالهای کلاسیک انتخاب توپ تو ظرف (urn problem)، که توش اطلاعات قبلی خیلی مهم میشه و مردم بیشتر به نرخهای قبلی تکیه میکنن. اون یکی هم Large-world، مثل مسئله معروف تاکسی (taxi problem) که توش اطلاعات جدید (سرنخها یا شواهد) خیلی بیشتر مورد توجه قرار میگیرن، و سوگیری نادیدهگرفتن نرخ پایه رخ میده.
نکته بامزه اینجاست که حتی وقتی اومدن دادهها رو به صورت فراوانی نسبی (Relative Frequency یعنی مثلاً به جای اینکه بگن «احتمال وقوع این اتفاق ۱۰٪ـه»، گفتن «از هر ۱۰ بار، معمولاً ۱ بار اتفاق میافته»)، باز هم اون سوگیریها از بین نرفتن و مغز همچنان کلک خودش رو زده! یعنی فقط نوع ارائه اطلاعات کافی نیست تا سوگیریها رو کم کنه.
اما حالا چرا این اتفاق میافته؟ نویسندههای مقاله یه مدل باحال پیشنهاد دادن به اسم «مدل شناختی بیزین تطبیقی» یا Adaptive Bayesian Cognition (ABC). طبق این مدل، مغز ما بسته به موقعیت و محدودیتهایی که داره (مثل تعداد اطلاعات یا خستگی ذهنی)، وزندهی خودش رو به اطلاعات قبلی و جدید مدام عوض میکنه. اینجاست که قدرت یادگیری فراشناختی (Meta-learning یعنی یادگرفتن اینکه چطور باید یاد بگیریم) هم نقش پیدا میکنه!
در واقع این مدل میگه چیزی که بهش میگفتیم سوگیری (یعنی یه جور اشتباه فکری)، اغلب داره نقش یه استراتژی تطبیقی رو بازی میکنه که مغز برای صرفهجویی در انرژی و سرعت تصمیمگیریش ازش استفاده میکنه.
در آخر، این نتایج پلی میزنه بین سه حوزه پر سروصدا: روانشناسی شناختی (که درباره نحوه فکر کردن آدمها مطالعه میکنه)، اقتصاد رفتاری (Behavioral Economics، که میگه مردم همیشه منطقی تصمیم نمیگیرن) و مدلسازی کامپیوتری (Computational Modeling، یعنی با کامپیوتر شبیهسازی کنیم آدمها چطور فکر میکنن).
خلاصهش اینه: اگه حس میکنید تو تصمیمگیریها همیشه اون جور که ظاهراً باید، حساب و کتاب نمیکنید، نگران نباشید! مغزتون فقط دنبال یه راه میانبر بوده. فهمیدن این راه میانبرها حتی میتونه به ساخت سیستمهای هوشمند پشتیبان تصمیمگیری هم کمک کنه، چون اینجوری بهتر میتونیم خطاهای ذهنی رو پیشبینی و اصلاح کنیم!
منبع: +