تقارن عجیب در دنیای ذهنی: نگاهی راحت به تاثیر روان‌گردان‌ها با نگاه بی‌لاجیک

امروز میخوام درباره یه موضوع خیلی جالب باهاتون حرف بزنم: اینکه چطور میشه با یه مدل فکری خاص به اسم “بی‌لاجیک” (Bi-logic)، حالت‌های عجیب و غریب ذهنی که با روان‌گردان‌ها تجربه میشن رو بهتر بفهمیم. پس اگه دنبال یه دید متفاوت درباره تاثیر روان‌گردان‌ها رو ذهن هستین، این مطلب رو از دست ندین!

اول یه کم عقب بریم و تاریخچه رو ببینیم. رابطه روانکاوی (همون psychoanalysis که درباره ناخودآگاه و تحلیل رفتار و فکر آدم‌هاست) با مواد روان‌گردان همیشه پیچیده و پرفراز و نشیب بوده. ولی اخیرا دوباره روانکاوی مدرن و حتی نوروسایکوانالیز (neuropsychoanalysis یعنی ترکیب روانکاوی با یافته‌های مغزپژوهی) شروع کردن به بررسی اینکه روان‌گردان‌ها چی کار می‌کنن با ذهن آدم.

حالا اینجا یه مدل عجیب و باحال داریم: نظریه بی‌لاجیک از آقایی به اسم ماته بلانکو. قضیه اینه که فروید (پدر روانکاوی) می‌گفت ذهن دو حالت داره: خودآگاه و ناخودآگاه. ولی بلانکو اومد و اینو با منطق و ریاضی قاطی کرد و گفت: آقا ما دو جور حالت فکری داریم که اسمشون رو گذاشت “مد نامتقارن” و “مد متقارن”.

حالا اینا چی‌ان؟

  • مد نامتقارن (Asymmetrical mode): این همون فاز منطقی مغزه، وقتی همه چی بر اساس منطق، تفاوت‌ها، ترتیب توی زمان و مکان و فکر کردن کار میکنه. یعنی مثلا وقتی داری یه مسئله رو قدم به قدم حل می‌کنی یا چیزا رو از هم جدا می‌بینی.
  • مد متقارن (Symmetrical mode): این یکی برعکس بدجور خرکیفه! یعنی همه چیز رو یکی می‌بینه، فرقی بین من و تو یا چیزا قائل نمیشه، همه چی انگار یکی شده، نه مکان مهمه نه زمان، پر از احساس، تناقض و خلاصه مرزها حل میشه.

خب حالا ربطش به روان‌گردان‌ها چیه؟ نویسنده میگه وقتی روان‌گردان مصرف می‌کنی، مغزت از اون حالت منطقی (مد نامتقارن) میره به سمت این حالت متقارنه. یعنی یه‌جور انگار روان‌گردان ترازوی ذهن رو کج می‌کنه سمت حالت متقارن و این باعث میشه چیزایی که معمولاً خیلی عجیب و غریبه (مثل حس یکی‌شدن با کل دنیا، احساسات خیلی شدید یا حتی ادراکات پارادوکس‌دار) بیشتر توی تجربه‌ت غالب شن.

حالا چرا این مهمه؟ ایده کلیدی اینه که این دیدگاه می‌تونه کمک کنه روان‌درمانی با روان‌گردان‌ها (psychedelic therapy یعنی درمان‌هایی که با کمک مواد روان‌گردان انجام میشن و اخیراً خیلی داغ شدن) بهتر فهمیده و مدیریت بشه. چون کلی تجربه عجیب و پرحس و حال و حتی تناقض‌آلود ممکنه توی این جلسات پیش بیاد و این مدل بی‌لاجیک می‌تونه یه قاب مفهومی بده که هم درمانگر هم فرد مراجعه‌کننده راحت‌تر بتونن این چیزارو ببینن و هضم کنن.

در آخر، هدف از این مدل اینه که فضای ذهنت بازتر شه نسبت به تجربه‌های خیلی خاص و حتی عجیب همراه با روان‌گردان‌ها. مثلاً وقتی حس می‌کنی دیگه تو و دنیای بیرون یکی شدین، یا موج احساسات و پارادوکس‌ها میاد سراغت، دیگه غافلگیر نمیشی!

در کل اگه بخوام این مقاله رو یه جمله خلاصه کنم: مدل بی‌لاجیک ماته بلانکو یه راه راحت و جالب برای فکر کردن درباره این میده که روان‌گردان‌ها چجوری مغزمون رو می‌برن به یه فاز کاملاً متفاوت، جایی‌که مرزها حل میشن و احساسات سنگین و تجربه‌های عجیب خودشون رو نشون میدن.

منبع: +