خب، بذار یه موضوع جالب رو با هم بررسی کنیم: وقتی بزرگتر میشیم و میخوایم یه زبان جدید یاد بگیریم، معمولاً گیر اصلیمون روی صداهاییه که اصلاً برامون آشنا نیست. یعنی مثلاً میخوای ترکی یا پرتغالی حرف بزنی، بعضی صداهاش رو اصلاً نمیتونی درست تشخیص بدی یا بگی! این مشکل هم خیلی رایجه، مخصوصاً اولای یادگیری زبان جدید.
تا الان معمولاً کسایی که میخواستن تو یادگیری این صداهای خارجی متخصص شن، میاومدن روشهایی مثل discrimination tasks یا همون “وظایف تشخیص صدا” رو استفاده میکردن. تو این روشها آدمها باید تفاوت چندتا صدا رو (بدون هیچ زمینه معنایی) فقط به کمک گوششون تشخیص بدن. مشکل اینجاست که این روشها برای تازهکارها واقعا جواب نمیده. چون هم حوصلهبره، هم خیلی سخت و بیمعنیه.
اما تو یه تحقیق جدید، اومدن سراغ یه روش متفاوت: یادگیری لغت به روش Cross-Situational Word Learning یا همون CSWL. حالا CSWL یعنی چی؟ ببین، تو این روش به جای اینکه بگن “فقط صدارو گوش کن”، میان تو شرایط مختلف چندتا کلمه جدید خارجی رو تو موقعیتهای متفاوت نشون میدن و خودت کمکم متوجه معنی و تلفظ درستشون میشی. یعنی از توی موقعیت، هم معنی رو پیدا میکنی و هم صدای درست رو یاد میگیری!
تو این مطالعه، اومدن ۳۷ نفر مجارستانی رو انتخاب کردن. بهشون ۸ تا لغت پرتغالی ساختگی یاد دادن. (لغت ساختگی یعنی کلمهای که واقعاً تو اون زبان وجود نداره، فقط برای آزمایش ساخته شده.) از چندتا صدای مختلف بومی هم استفاده کردن تا محیط طبیعیتر باشه (چون بالاخره آدمهای بومی هر کدوم یه جور خاصی صحبت میکنن!). یادگیری تو دو حالت انجام شد: یا فقط گوش میدادن (passive) یا خودشون فعالانه تمرین میکردن و حتی فیدبک میگرفتن. قبل و بعد این تمرینها هم تست تشخیص و شناسایی صدا گرفتن تا ببینن واقعاً آدمها بهتر شدن یا نه.
نتایج خیلی جالب بود: آدمها تونستن کلمات ساختهشده رو طوری یاد بگیرن که از شانسی بودن بهتر بودن! یعنی حس کردن واقعاً یه چیزی یاد گرفتن، نه اینکه الکی جواب بدن. اما نکته مهم اینجاست که تو تشخیص صداها (مثلاً چندتا صدای واکه پرتغالی که برای مجاریها جدیده) اوضاع یه جوری بود. تو ۶ تا جفت صدای واکه که باید تشخیص میدادن، فقط تو ۳ تا پیشرفت محسوسی نشون دادن. سختترین جفت صداها رو همچنان نمیتونستن درست تشخیص بدن. جالبتر اینکه هرکی تو این صداها ضعیف بود، تو یادگیری کلمههایی که اون صدا داخلش بود هم بیشتر اشتباه میکرد!
پس خلاصه قضیه اینه که یادگیری معنایی (یعنی روشهایی مثل CSWL که همزمان معنی و صدا رو آموزش میدن) در کل میتونه کمک کنه اول راه بهتر کلمات و صداهای زبان دوم رو بفهمیم و یاد بگیریم. اما هنوز بعضی چالشها – مثلاً همین صداهای خیلی عجیب و سخت – سر جاشونه و براشون باید روشهای ویژهتری ابداع بشه.
در کل، این تحقیق نشون داد که ترکیب یادگیری معنی و صدا تو همون اوایل آموزش زبان، میتونه کمک کنه تا مغزمان ارتباط بهتری بین معنی کلمه و صداش برقرار کنه. ولی بعضی صداها همچنان چالش دارن و نمیشه با یه نسخه همیشگی همه رو حل کرد. نکته باحال دیگه اینکه موفقیت تو یادگیری کلمات، خیلی وقتها ربط مستقیم داره به اینکه چقدر خوب میتونی صداهای جدید رو تشخیص بدی.
پس اگه داری زبان جدیدی یاد میگیری و با بعضی صداها مشکل داری، بدون تنها نیستی و کلی تحقیق دارن انجام میدن تا راهحلهای بهتر پیدا کنن! اگه دوست داشتی این روش رو امتحان کن یا به معلمت پیشنهاد بده 😉
منبع: +