خب بچهها، امروز میخوام در مورد یه موضوع باحالی حرف بزنم: اینکه وقتی تو زبان چینی مردم میگن “معمولاً فلان کار رو انجام میدم” یا “معمولاً حالم اینجوریه”، پشت این حرفا دقیقاً چه چیزهایی از ذهن و احساساتشون لو میره؟ برای پیدا کردن جواب، محققها یه تحلیل عمیق روی دیتابیس مکالمات چینی که BCC Corpus اسمشه (یعنی یه مجموعه بزرگ از حرفای واقعی مردم تو مکالمات روزمره) انجام دادن تا بفهمن این ساختارها چی دارن به ما نشون میدن!
حالا اول بریم سراغ دو مدلی که خیلی استفاده میشه:
۱. ساختار “معمولاً فعل” (مثلاً: معمولاً میرم، معمولاً میخورم)
۲. ساختار “معمولاً صفت بودن” (مثلاً: معمولاً ناراحتم، معمولاً خستهام)
تو مورد اول، یعنی “معمولاً + فعل”، ما داریم حرف میزنیم درباره کارایی که یه نفر به دفعات انجام میده. یعنی تکرار یه کار تو زمانهای مختلف. مثلاً اگه بگی “معمولاً میخوابم ساعت ۱۱”، شنونده میفهمه که این فقط یه تیکه از برنامهت نیست، بلکه یه الگوه و زیاد تکرار میشه.
یه نکته جالب اینه که وقتی این ساختار با فعلای Bounded میاد (یعنی فعلایی که یه شروع و پایان مشخص دارن، مثل “رفتن” یا “تمام کردن”؛ به اینا میگن Bounded Verbs)، باعث میشه هم تکرار خود فعل معلوم شه، هم اینکه تو ذهن ما یه خط زمان بچینه و نشون بده این کارها چند بار تو بازههای زمانی مختلف رخ دادن.
اما وقتی “معمولاً” با فعلای Unbounded میاد (یعنی فعلایی که بیشتر یه حالت یا فرایند کشدار نشون میدن، مثل “دوست داشتن” یا “داشتن”؛ به اینا میگن Unbounded Verbs)، جالبه که این ترکیب یه جور خاص ذهنی رو فعال میکنه که انگار این کارا هم میرن تو فاز دستهبندی و شروع و پایاندار میشن! یه جورایی مغز ما حتی اون حالتهای بینهایت رو هم میذاره تو جدول زمان.
حالا اگه بریم سراغ مدل دوم، یعنی “معمولاً + صفت بودن” (مثل: معمولاً ناراحتم)، این ساختار بیشتر برای توصیف احساسات یا حالتهای فیزیکی تکرارشونده میاد. مثلاً “معمولاً خستهم” یعنی این حس، زیاد و شبیه به یه الگو میاد سراغ طرف. جالبتر اینکه بر اساس این تحقیق، اکثر اوقات این ترکیب با صفتای منفی (مثل ناراحت، عصبانی و …) استفاده میشه. این نشون میده ذهن ما دوست داره حتی زمان رو برای حسهای منفی تو ذهنش مرتب کنه؛ به این میگن Mental Time یا “زمان ذهنی” که نشون میده چطور حس و خاطرات تو ذهن مرتب میشن.
در کل، این مقاله داره بهمون نشون میده که ساختارای سادهای مثل “معمولاً انجام میدم” یا “معمولاً فلانجورم” فقط یه خبر ساده از تکرار نیستن؛ بلکه نشون میدن مغز ما چطور زمان رو مدیریت میکنه، خاطره و احساساتمون رو مرتب میچینه و حتی فرق بین فعل و صفت رو مجزا نگه میداره. خلاصه، پشت این جملههای معمولی کلی فرایند ذهنی و احساسی مخفی شده که خیلی بیسروصدا دنیای درونی ما رو شکل میدن!
اگه به روانشناسی زبان یا ساختار جملهها تو زبانای دیگه علاقه داری، این موضوع یه نمونه واقعی از اینه که چطور حتی سادهترین حرفامون هم سرشار از کدها و پیامهای ذهنی هست.
منبع: +