تا حالا شده وسط بحثهای عجیب و غریب دربارهی آگاهی، با خودت فکر کنی واقعاً کدوم یکی از این همه نظریه باید درست باشه؟ مثلاً هر کی یه چیز میگه و تازه آدمای توی این حوزه هم خودشون یه جورایی گیج شدن! تو این مقاله، قراره همین سردرگمی رو با هم زیر و رو کنیم و یه جواب خودمونی براش پیدا کنیم.
اول از همه بگم که احتمال اینکه همهی این نظریهها آخرش به یه نتیجهی مشترک برسن، واقعاً خیلی خیلی کمه. یعنی هر کسی نظریهی خودش رو داره و دوست داره اونو به بقیه ثابت کنه ولی خب کسی کوتاه نمیاد. داستان اینه که دانشمندها معمولاً میرن سراغ مقایسه کردن این نظریهها تا شاید راهی پیدا کنن برای اینکه بفهمن کدوم درستتره. ولی راستشو بخوای، همین مقایسهها هم خودش کلی مشکل داره!
حالا یکی از چیزای مهم تو این بازی، شواهد تجربیه. یعنی همون آزمایشها یا دادههایی که ممکنه ازشون بفهمیم کدوم نظر به واقعیت نزدیکتره. اما جالبه بدونی تو بعضی از موضوعاتِ داغ (بهشون میگن hot topics)، کلی دعوا و بحث میشه، مثلاً همه امید دارن تو این قسمتها نظریهها رسماً رو در رو بشن و یکیشون پیروز بشه. ولی در عمل، حتی همین بحثهای معروف هم آب از آب تکون نمیدن! یعنی تهش نظریهها همچنان تو بنبست میمونن و هیچکدوم قانع نمیشن.
یه عالمه هم شواهد دیگه داریم که اصلاً هیچوقت سوژهی بحث داغ نمیشن، به اینا میگن cold cases یعنی موارد سرد، همون آزمایشها و نتایجی که سر و صدایی نمیکنن ولی تو زمینه خودشون مهمن. مشکل اینجاست که هیچ کس دقیق نمیدونه این cold caseها چندتا هستن و مهمتر اینکه آیا واقعاً به درد مقایسه نظریهها میخورن یا نه. این دقیقاً همون مشکلیه که تو علم میگن “بحران تکرارپذیری” یا replication crisis. بحران تکرارپذیری یعنی خیلی از نتایج علمی، وقتی بقیه دانشمندها میخوان تکرارش کنن، همون نتیجه رو بهدست نمیارن. همین باعث میشه نشه به راحتی به اون شواهد تکیه کرد.
برای حل این مشکل یه راه ساده پیشنهاد دادن: اینکه تعداد این موارد سرد رو کم کنن، اونم با ارزیابی مستقل. یعنی چندتا گروه مختلف، بیطرفانه بشینن همون آزمایش رو دوباره انجام بدن و ببینن واقعاً جواب میده یا نه. اینطوری میتونیم مطمئن بشیم شواهدی که داریم به درد میخورن یا فقط وقت تلف کردنه.
آخرش هم بعضیا گفتن اصلاً شاید بهتر باشه بیخیال انتخاب یه نظریهی خاص بشیم و کلاً مدل کار رو عوض کنیم! منظورشون اینه که به جای این همه جنگ و دعوا سر اینکه “کدوم نظریهی آگاهی درستتره”، شاید باید روشی پیدا کنیم که وابسته به نظریه نباشه و خودِ مطالعهی آگاهی رو یه جور دیگه ببینیم.
خلاصه، این دنیا پر از نظریهها و حرفای مختلفه و معلوم نیست تا کی باید دنبال جواب نهایی بگردیم. شاید بهتر باشه فعلاً ماجرا رو از دید سرگرمی و آموزش نگاه کنیم، خودمون رو خسته نکنیم و با دنیای پیچیدهی ذهن و آگاهی حال کنیم! 😉
منبع: +