بد نیست بدونی پروژهای به اسم «Semantic Hacking» یا همون “هک معنا” حدود سالای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۳ راه افتاده بود و حسابی جالب بود! اصل حرفشون این بود که بجای هک کردن کد یا زیرساخت سیستمها، میشه کاری کرد که مفهوم اطلاعات طور دیگهای برداشت بشه و تصمیمهای آدما رو تغییر داد. انگار مغز آدما رو هدف میگرفتن بهجای سیستم!
این پروژه خیلی جلوتر از زمان خودش بود، چون همون دغدغههایی رو داشت که الان باهاشون درگیریم؛ مثل کمپینهای اطلاعات غلط (Disinformation campaigns یعنی تلاش برای پخش شایعه و اطلاعات جعلی)، دستکاری تو شبکههای اجتماعی و داستانهایی که با هوش مصنوعی ساخته میشن (مثلاً Generative AI یعنی هوش مصنوعیای که خودش میتونه محتوا یا حتی داستان بسازه!).
یه سوال مهم که تو این پروژه پرسیده شد، این بود: اگه بشه ورودیهای ذهن آدما رو جوری دستکاری کرد که خودشونم نفهمن، چی میشه؟ منظورش اینه که مثلاً به شکل نامحسوس یه سری اطلاعات بهت بدن که کمکم باورهات عوض شه بدون اینکه خودت متوجه بشی! حالا تصور کن این قضیه تو دورهای که الگوریتمها و مدلهای زبانی بزرگ (Large Language Models یا LLMs، همون هوش مصنوعیهایی که میتونن حرف بزنن و بنویسن درست مثل ما) قدرت زیادی دارن، چقدر خطرناکتر شده.
جالبیش اینجاست که اون موقع بحثهای فلسفی و زبانی هم مطرح بود، نه صرفاً فنی! یعنی میخواستن ببینن اصلاً آدما چجوری به باورهاشون میرسن و چه چیزایی تو این پروسه دستکاری میشه.
الان که همهجا حرف از امنیت شناختی (Cognitive Security یعنی محافظت از ذهن و باورهای مردم در برابر دستکاری و تاثیرات مخرب اطلاعاتیه) و جنگ رسانهایه، اون پروژه حسابی به کار میاد. چون یادمون میندازه که فقط نباید حواسمون به هکرهای کامپیوتری باشه، بلکه خیلی وقتها ذهنمون هدف حملهس!
خلاصه، هک معنا بهمون نشون میده که باید همیشه حواسمون باشه اطلاعات رو چجوری، از کجا و با چه نگاهی دریافت میکنیم. تو این دوره و زمونه که هوش مصنوعیها و الگوریتمها دارن واسهمون تصمیم میگیرن و اطلاعات رو فیلتر و بزرگنمایی میکنن، این درس هنوزم کاملاً بهدردبخوره!
منبع: +