خودت رو از بیرون ببین؛ نقش مدیتیشن و خودمشاهده‌گری توی رشد آدم‌ها و فرهنگ‌ها!

تا حالا شده وسط شلوغی‌ها یا وقتی یه اتفاقی میفته، یهو یه لحظه از بیرون به خودت نگاه کنی و ببینی داری چیکار می‌کنی یا چه حسی داری؟ اینو بهش میگن “خودمشاهده‌گری از نوع جدا یا Detached self-observation”، یعنی اینکه بتونی بی‌طرف و از فاصله به افکارت و احساساتت نگاه کنی. خیلی هم شبیه کاریه که توی مدیتیشن و Mindfulness یعنی ذهن‌آگاهی انجام میشه.

حالا چرا این موضوع انقدر مهم شده؟ چون روانشناس‌ها، معلم‌ها و حتی عصب‌شناس‌ها فهمیدن این مهارت خیلی به درد بخوره؛ باعث میشه آدم هم خودش رو بهتر بشناسه، هم راحت‌تر از پس احساساتش بربیاد و حتی تو ارتباط با بقیه موفق‌تر باشه. توی تحقیق‌های جدید، میگن مدیتیشن می‌تونه مثل یه موتور رشد عمل کنه؛ یعنی آدم‌ها سریع‌تر رشد کنن، تغییر کنن و حتی جوامع بهتر بشن.

یه نکته جالب اینه که توی این مقاله گفته خودمشاهده‌گری فقط یه ویژگی فردی نیست؛ فرهنگ و محیط هم توش نقش دارن. یه چیزی به اسم “Cultural mediation” هست، یعنی فرهنگ چطور باعث میشه یاد بگیریم خودمون رو از بیرون نگاه کنیم یا نه. مثلاً بعضی فرهنگ‌ها اینو ارزش می‌دونن و به بچه‌ها یاد میدن احساساتشون رو بشناسن و کنترل کنن.

اینا رو ترکیب کن با “Dynamical systems theory” یا نظریه سیستم‌های پویا؛ این یعنی رفتار و رشد انسان مثل یه سیستم زنده و همیشه در حال حرکت و تغییره، وابسته به کلی چیز — هم محیط، هم خود فرد. مدیتیشن و تمرین‌های ذهن‌آگاهی هم کمک می‌کنن که توی این سیستم، انعطاف‌آوری بیشتر بشه. یعنی مغز و ذهنمون راحت‌تر با سختی‌ها کنار بیان و تصمیم‌های آگاهانه‌تری بگیریم.

از طرف دیگه، توی عصب‌پژوهی تأمل یا همان “Contemplative neuroscience”— بخون عصب‌شناسی مراقبه — نشون دادن موقعی که آدم توی مدیتیشن خودش رو مشاهده می‌کنه، بخش‌هایی از مغز فعال میشه که مربوط به تنظیم احساسات و شناخت خوده؛ خلاصه کلی فواید علمی داره!

نکته مهم دیگه اینکه این مقاله گفته باید حواسمون باشه مدیتیشن و خودمشاهده‌گری همیشه هم مثبت نیستند. مثلاً بعضی‌ها که میرن سراغ مدیتیشن، ممکنه دچار مشکل‌هایی بشن مثل depersonalization یعنی یه جور احساس غریبگی از خودت، یا اینکه حس کنی جدا از بدنتی. یا حتی توی بعضی فرهنگ‌ها، این مدل نگاه از بیرون به خود، می‌تونه با ارزش‌هاشون ناسازگار باشه و اصلاً جواب نده!

به خاطر همین، نویسنده‌ها تأکید کردن باید مدیتیشن و تمرین‌های مشابهش رو با توجه به شرایط فرد و فرهنگ و حتی نوع مشکل آدم‌ها به کار برد و همه جا همون نسخه رو استفاده نکرد.

اینجا یه ترکیبی از تئوری‌های مختلف مثل embodied phenomenology (یعنی تجربیات بدنی-حسی آدم)، سیستم‌های پویا، و حتی بحث‌های اخلاقی virtue ethics گفته شده. خلاصه‌اش اینکه مدیتیشن فقط یه تکنیک ساده نیست؛ اگه درست و بجا استفاده بشه، می‌تونه هم رشد فرد رو تقویت کنه، هم اجتماع و فرهنگ‌ها رو.

در آخر هم تاکید شده که خودمشاهده‌گری جدا یا همون Detached self-observation، مخصوصاً توی آموزش و روان‌درمانی و حتی زندگی اجتماعی، می‌تونه یه کاتالیزور (یعنی تسریع‌کننده) واقعی باشه. پس اگه تا حالا مدیتیشن رو امتحان نکردی یا فکر کردی فقط یه مد روزه، بد نیست بدونی پشتش کلی تحقیق و نظریه و تجربه انسانی وجود داره که می‌تونه زندگی رو یه کم آسون‌تر، انعطاف‌پذیرتر و حتی دوست‌داشتنی‌تر کنه!

منبع: +