خب بذارین یه کم راحتتر براتون تعریف کنم که جریان از چه قراره! توی این مقاله درباره یه موضوع جذاب حرف زده شده: اینکه اون فضا و احساساتی که توی خانواده هست، چقدر میتونه روی تواناییهای اجتماعی-هیجانی بچهها تاثیر بذاره.
اول بذار توضیح بدم توانایی اجتماعی-هیجانی (یا همون SEC) چی هست: منظورش اینه که بچهها چقدر میتونن احساساتشون رو کنترل کنن، با بقیه رابطه خوب بسازن، و توی جمع راحت و موثر ارتباط بگیرن. این مسئله خیلی مهمه، چون میگن بنیان اصلی موفقیت توی مدرسه و بعدتر توی زندگی همینه.
حالا دانشمندا اومدن بررسی کردن که احساساتی که توی خونه بین اعضا رد و بدل میشه، مثل شادی یا عصبانیت، چه تاثیری روی این مهارتها میذاره. مثلاً اگه خانواده معمولاً محیط مثبتی داشته باشه و احساسات خوب رو زیاد نشون بدن، بچهها هم توی این زمینه قویتر میشن.
توی این تحقیق خاص، ۵۲۲ تا خانواده از سه تا شهرستان توی غرب چین شرکت کردن. بچهها رو با یه ابزار به اسم Bayley-III ارزیابی کردن (یه تست معروف برای بررسی وضعیت رشدی بچهها)، و از پدر و مادرها هم پرسیدن که احساسات رو چطور نشون میدن، چقدر هیجانی و بیقرار میشن (یعنی impulsivity)، چقدر پذیرنده یا طردکننده هستن (پذیرش یا rejection یعنی چقدر پدر و مادر بچهشون رو با آغوش باز میپذیرن یا برعکس، پس میزنن) و نهایتاً چقدر استرس دارن.
یه نکته خیلی باحال اینه که روی «استرس پدر و مادر» کلی زوم کردن. بذارین توضیح بدم: استرس والدین یعنی همون فشار روحیای که پدر و مادرها موقع تربیت کشیدن. خب معلومه که این استرس میتونه توی رفتار و احساساتشون تاثیر بذاره، که در نهایت روی بچهها هم اثر میذاره.
نتیجههای مهم:
۱. نوع احساسی که توی خانواده غالب هست—مثلاً خوشحالی یا ناراحتی—روی توانایی اجتماعی-هیجانی بچهها تاثیرهای متفاوتی داره.
۲. اما مساله فقط این نیست! یه سری «میانجی» یا واسطه هم این وسط تاثیر میذارن: اینکه خود والدین چقدر هیجانی هستن (impulsivity) و چقدر پذیرنده یا پس زننده با بچهها رفتار میکنن. یعنی حتی اگه احساس غالب خانواده منفی باشه، اگه والدین بتونن خودشون رو کنترل کنن و پذیرنده باشن، بچه راحتتر از این آسیب عبور میکنه.
۳. جالبتر اینکه استرس والدین، این وسط نقش «تنظیمکننده» هم داره (moderating role). یعنی بسته به اینکه والدین چقدر استرس دارن، تاثیر اون احساسات منفی روی رفتار بچهها کم و زیاد میشه. اگه پدر و مادر استرس کمتر داشته باشن، راحتتر میتونن جلوی رفتارهای عجولانه یا عصبی خودشون رو بگیرن و تاثیر خونه منفی رو کمتر کنن.
۴. یه نکته فرهنگی هم این وسط بود: خانوادههایی که بچهشون باهاشون زندگی نمیکنه (همون left-behind kids یعنی بچههایی که بخاطر مهاجرت والدین یا کار از والدینشون جدا زندگی میکنن) معمولاً احساسات منفیشون رو سرکوب کردن و کمتر نشون میدن تا محیط رو آروم نگه دارن. اما خانوادههایی که کنار هم هستن، دینامیک متفاوتی دارن و احساسات منفی رو بیشتر نشون میدن.
جمعبندیش اینه: اگه میخوایم بچههایی داشته باشیم که از نظر احساسی و اجتماعی قوی باشن، باید فضایی تو خونه بسازیم که احساسات مثبت بیشتر باشه، والدین بتونن خودشون رو کنترل کنن و با آغوش باز برخورد کنن. در عوض، استرس پدر و مادر اگه بالا باشه، این وسط همه چی رو سختتر میکنه و باید جمعش کرد!
در کل، این تحقیق باز هم بهمون یادآوری میکنه که حال و هوای خونه فقط روی امروزمون تاثیر نمیذاره؛ آینده بچهها رو رقم میزنه، مخصوصاً تو روستاها و جایی که زندگی سادهتر اما پرچالشتره!
منبع: +