خب اگه دوست داری بدونی هوش مصنوعی دقیقاً چجوری میتونه فضا رو بر اساس حواس مختلف ما شخصی کنه و این کار چه فایدهها و خطرایی داره، بیا با هم راحت و خودمونی بررسی کنیم.
ماجرا از اینجا شروع میشه که محققها دنبال این بودن بفهمن وقتی محیطی چندحسی (یعنی مثلاً همزمان بو، صدا، نور و… داره) رو با کمک هوش مصنوعی شخصیسازی کنیم، چه اتفاقی برای مغز و رفتار و احساس آدمها میفته. یعنی این شخصیسازی میتونه باعث بهبود عملکرد مغز بشه یا خطراتی هم داره؟
برای اینکه بفهمن ماجرا دقیقاً چیه، اومدن و چند تا تئوری مهم رو کنار هم گذاشتن:
- Hypothesis Cognitive Capacity یا فرضیه ظرفیت شناختی: میگه مغز یه ظرفیته مشخص داره برای پردازش اطلاعات.
- Load Theory: میگه اگه مغز خیلی شلوغ شه (ورودی زیاد باشه)، کیفیت توجه پایین میاد.
- Distraction-Conflict Theory: یعنی وقتی چیزی حواسمون رو پرت میکنه و همزمان یه چیزی هم تمرکزمون رو میخواد، حالت تعارض پیش میاد.
- Strength and Vulnerability Integration model: این یکی میگه افراد توی سختیها نقاط قوت و آسیبپذیری خاص خودشون رو دارن و این توی پردازش حسی هم موثره.
حالا بر اساس این مدل ترکیبی که ساختن، میگن عملکرد شناختی ما (یعنی کارکرد مغزمون توی توجه، یادگیری، کنترل احساس و غیره) کاملاً بستگی داره به اینکه:
۱. شخص چه ویژگیهایی داره (سن، وضعیت ذهنی و …)
۲. چه کاری قراره انجام بده (وظیفه آسون/سخت)
۳. و چیهایی داره وارد مغزش میشه (یعنی حسیات مثل نور، رنگ، صدا، بو و …)
یه نکته بامزه اینه که اگه این “برانگیختگی” مغز (که همون arousal هست، یعنی سطح هوشیاری و آمادگی) تو سطح مناسبی باشه، آدم راحتتر میتونه جلوی حواسپرتی رو بگیره و تمرکزش رو حفظ کنه. ولی اگه آدم اشتباهی تشخیص بده که چه محیطی براش خوبه (مثلاً فکر کنه با موزیک شلوغ میتونه درس بخونه، در حالی که نمیتونه)، کل داستان خراب میشه.
یه نکته دیگه هم اینه که سن آدم خیلی مهمه. هرچی سن بالاتر میره، پردازش حسی سختتر میشه و باید محیط دقیقتر و شخصیتر بشه. مثلاً ممکنه یه موسیقی آروم یا یه نور خاص به یه آدم مسن کمک کنه، ولی همون محیط برای یه جوون پرانرژی جواب نده.
حالا اگه هوش مصنوعی بیاد وسط و محیطهای چندحسی (مثلاً توی واقعیت مجازی یا موسیقیدرمانی یا محیطهای ترکیبی که بو و صدا و رنگ با هم هست) رو دقیقاً بر اساس دادههای رفتاری هر فرد تنظیم کنه، هم میتونه خیلی کمک کنه (مثلاً تمرکز رو ببره بالا، حال و احساس رو بهتر کنه)، هم ممکنه خطرناک بشه. خطرهاش چیا هستن؟
- یکی اینکه ممکنه حریم خصوصی حسابی به خطر بیفته. چون الگوریتمها کلی داده رفتاری جمع میکنن.
- دوم اینکه هوش مصنوعی ممکنه عادتها و ترجیحات آدمها رو شدیدتر و یکطرفه کنه (polarize)، یعنی آدم رو اسیر یه نوع سبک کنه.
- سوم اینکه میتونه با اطلاعات غلط یا برداشت اشتباه، انتخابهای حسی نامناسب به فرد پیشنهاد بده.
یک نکته جالبی که تحقیقات نشون داده اینه که مثلاً موزیک پسزمینه که خود طرف دوستش داره، میتونه حواسپرتی رو کم کنه و نذاره فکرت بره سمت چیزای دیگه. یا همین بوها (حس بویایی) به طور باورنکردنی به حافظه و احساسات وصله، اما کمتر ازش تو جوامع غربی استفاده میشه! هنوز جای کار داره.
در کل، این مدل جدید میگه برای خلق یه محیط چندحسی درست و حسابی باید همهی اطلاعات شخص، کار و حواس مختلف رو کنار هم ببینیم، خودمون رو هم فریب ندیم (یعنی حواسمون به متاکاگنیشن یا همون قضاوت ذهنی خودمون باشه).
در آخر هم محققها تاکید کردن که اگه قرار باشه هوش مصنوعی روز به روز بیشتر تو این محیطهای شخصیسازی شده بیاد وسط، باید اخلاقی طراحی شه، به حریم خصوصی توجه بشه و از ترکیب حواس به نفع مغز و احساس آدم استفاده کنیم؛ فرقی نداره شما پژوهشگری، هنرمندی یا بازاریاب، همه میتونن از این مدل بهره ببرن!
خلاصه که اگه دوست داری محیط اطرافت طوری تنظیم شه که بهترین حالت ذهنی و حسی برات فراهم شه، بدون هوش مصنوعی میتونه این کار رو بکنه، اما باید حواسمون حسابی جمع باشه که از مزایاش درست استفاده کنیم و گول ریسکها رو نخوریم.
منبع: +