خب رفیق، بیا در مورد یه داستان جالب صحبت کنیم که الان واقعاً داغه: داستان همزیستی بین آدما و هوش مصنوعی (AI). یعنی اینکه چطور آدمها و ماشینهای باهوش کنار هم توی محیط کار دارن کار میکنن، مخصوصاً الان که بهش میگن انقلاب صنعتی چهارم! منظور از “همزیستی انسان و هوش مصنوعی” اینه که آدمها و رباتها یا نرمافزارهای هوشمند با هم همکاری کنن تا کارها بهتر پیش بره.
حالا این وسط یه سوال خیلی مهم پیش میاد: این همزیستی باعث میشه ما خلاقتر و نوآورتر بشیم، یا برعکس، یه سری محدودیت میاره که جلوی نوآوری رو میگیره؟
توی یه تحقیقی که توی چین و روی ۲۵۰ نفر کارشناس انجام شده (که خودش کلی دیتای جالب داره)، اومدن نشون دادن که قبول کردن تکنولوژی هوش مصنوعی تو محل کار دو تا اثر کاملاً متضاد داره. برای اینکه این داستان رو بهتر بفهمیم، یه مدل علمی استفاده کردن به اسم JD-R. این یعنی مدل نیازها و منابع شغلی؛ خلاصهش اینه که هر چیزی تو کار یا میتونه منبع قدرت بدونه یا فشار بیاره.
نتایج تحقیق خیلی بانمکه:
۱. از یه طرف، هوش مصنوعی میتونه باعث بشه که کارمندها حس وظیفه و مسئولیت بیشتری برای ایجاد تغییرات مثبت داشته باشن (اینو بهش میگن FOCC، یعنی حس الزام برای تغییر سازنده). انگار یه نیروی هلدهنده میشه که آدم رو هل میده به سمت نوآوری.
۲. اما از اون طرف، همین هوش مصنوعی میتونه یه جورایی باعث بشه احساس ناامنی شغلی (یعنی دلهره اینکه نکنه کارمو از دست بدم!) زیاد شه و همین داستان باعث بشه آدمها کمتر خلاقیت نشون بدن.
پس یه جور تناقض داریم: هوش مصنوعی هم میتونه راحتی و امکانات بیاره، هم دلشوره و استرس! این قضیه بهش میگن اثرات “ambidextrous” یعنی دو سویه و دو وجهی بودن یه چیز.
یه نکته خیلی مهم که اومد وسط، بحثیه به اسم “task crafting” یعنی اینکه هر کی تو کارش خودش یه ذره آزادی عمل داشته باشه و بتونه کارها رو مطابق میل خودش طراحی کنه و تغییر بده. تحقیقات نشون داده اونایی که بلدن کاراشون رو خودشون یه جور دیگه سازماندهی کنن:
- اثرات مثبت هوش مصنوعی (یعنی FOCC) براشون بیشتر میشه
- اثرات منفی، یعنی حس ناامنی، کمتر میشه
همین موضوع عملاً نشون میده اینکه ما بتونیم تو کارمون دست ببریم و انعطاف داشته باشیم، کلاً نتیجه بازی رو عوض میکنه.
پس برای شرکتها یه نتیجه مهم داره: اگر دوست دارید هم هوش مصنوعی رو وارد کارهاتون کنید و هم میخواید کارمندهاتون خلاق باشن و ناامنی شغلی سراغشون نیاد، حتماً باید به آزادی عمل و انگیزه ذاتی آدمها اهمیت بدید؛ بذاریدن خودشون یه ذره با کارها بازی کنن!
در آخر، انتقال این داستان برای مدیرها و کارفرماها اینه که باید تلاش کنن فرهنگ نوآوری و حمایت از انگیزه شخصی رو تقویت کنن، ابزار بدن دست کارمندها که خلاقیتشونو نشون بدن و البته فکری هم به حال نگرانیهای شغلیشون بکنن. چون اگر آدمها تو کارشون احساس اختیار و آزادی کنن، هم تکنولوژی بهتر جواب میده، هم شرکت همیشه نوآوری رو حفظ میکنه.
خلاصهی ماجرا: ورود هوش مصنوعی به محیط کار مثل چاقوی دو لبهست؛ هم میتونه کلی پیشرفت بده، هم اگه حواسمون نباشه ممکنه کارمندا رو نگران و بیانگیزه کنه. اینکه چطور ازش استفاده کنیم، واقعاً فرق بزرگی ایجاد میکنه!
منبع: +