خب حتماً تابحال برات پیش اومده که یه آهنگِ خوب شنیدی و یههو حالت بهتر شده، یا موقع ناراحتی با موسیقی تونستی آرومتر شی. اصلاً برات سوال شده این قضیه علمی هم داره یا فقط حس ما آدمهاست؟ یه تیم محقق اومدن خیلی دقیق و علمی گشتن ببینن واقعاً انواع مختلف “مداخله موسیقی” یا Music-based interventions (MBIs) یعنی کارهایی مثل گوش کردن به موسیقی، آموزش موسیقی و موسیقیدرمانی، واقعاً روی حال خوب و حس رضایت ذهنی آدمها تاثیر دارن یا نه.
توی این بررسی که اسمش meta-analysis هست (یعنی دانشمندها میان کلی تحقیق رو جمع میکنن و معلوماتش رو باهم میسنجن تا نتیجه دقیقتری بگیرن)، اینا سراغ 10 تحقیق مختلف رفتن که تو مجموع توشون 387 آدم تو گروه آزمایشی (یعنی اونایی که واقعاً باهاشون کار موسیقی انجام شد) و 326 نفر تو گروه کنترل بودن (یعنی اونایی که هیچ کاری با موسیقی نکردن و بودن که ببینیم فرقشون با هم چیه).
این تحقیقات همشون حسابی معتبر بودن و به سبک “آزمایش تصادفی” (Randomized Controlled Trials) انجام شدن یعنی همون مدلی که تو آزمایشهای دارو و درمان ازش استفاده میشه تا نتایج کار واقعا درست باشه! واسه جمعبندی هم اومدن و تو یه نرمافزار خاص به اسم Stata اون عددهایی که بهشون میگن SMD (یا Standardized Mean Difference. یه جور معیار مقایسه هست که نشون میده واقعاً فرق در حد چی بوده)، با فاصله اطمینان ۹۵ درصدی حساب کردن (یعنی مطمئن باشی تقریبا نتیجه نزدیک به واقعیته).
حالا بریزیم تو لیوان حرفای علمیشون:
– به طور کلی MBIها یعنی همین سه مدل گوش دادن، یاد گرفتن، یا موسیقیدرمانی، حتما یه تاثیر مثبتی روی “well-being” یا همون حال خوب ذهنی داشتن. این عدد “0.36” بود که یعنی حد متوسط ولی مثبت!
– اگر دقیقتر بشیم، بین این سه مدل، “موسیقی گوش دادن” بیشتر به درد کسایی میخوره که مشکل یا بیماری ذهنی/عصبی دارن (بهشون میگن clinical groups). تاثیری که اینجا داشتن عددش “0.65” بود که واقعاً قابل توجهه. ولی برای آدمای معمولی (یا غیربیمار) خیلی معنیدار نبود (“0.28”). اما خب اونم یه ذره تاثیر داشته.
– “آموزش موسیقی” (مثلاً ساز زدن یا خوانندگی یاد گرفتن) هم بیشترین تاثیرش رو روی همین گروه بالینی داشته (عددِ عجیب “1.76” که بمب بود!). بااینحال برا آدمای سالم عادی نه تنها معنیدار نبوده، بلکه یه کوچولو منفی هم نشون داده!
– “موسیقیدرمانی” (که یه پروسه درمانی با حضور متخصصه و برنامهریزی داره) تاثیر خوبی هم روی افراد بیمار و هم روی افراد عادی گذاشته و برا هر دو گروه مفید بوده!
چرا اینطوریه؟ محققها میگن چون آدمای با مشکلات روحی یا عصبی، امکانات و ابزار روانی متفاوتتری نسبت به بقیه دارن. شاید واسه همین موسیقی و یادگیری یا گوش دادن بهش واسشون خیلی تاثیرگذارتره (یعنی براشون یه نوع ابزار جدیترِ درمان میشه). ولی برای آدمای سالم شایدم نیاز به یه چیز ساختارمندتر دارن تا واقعاً حالشون خیلی بهتر شه (مثلاً موسیقیدرمانی که یه کارِ حسابی و به قول قدیمیا “هدفمند” هست).
غیر از این، تفاوت اثرگذاری این مداخلههای موسیقایی به خاطر نوع تعامل هر کدوم هم هست. مثلاً “یاد گرفتن” ساز ممکنه سخته و هر کسی حال و حوصله و وقتشو نداشته باشه یا زود نتیجه نگیره، اما گوش دادن به یه موزیک راحتِ راحت و بیدردسره.
تیم محققها پیشنهاد دادن که تحقیقات آینده بهتره شخصیتر باشه، یعنی با توجه به خصوصیات هر آدم و نیازش، نوع، مدت زمان و تعداد دفعات استفاده از موسیقی تنظیم شه، تا نتیجه بهتری به دست بیاد و معلوم شه کدوم روش برا کی موثرتره و در طولانیمدت چه فرقی ایجاد میکنه.
واسه افرادی که دوست دارن بیشتر بدونن و منبع اصلی رو ببینن، این بررسی در سایت PROSPERO به شماره CRD42025641732 ثبت شده (یه جور بانک اطلاعاتی برای پروژههای تحقیقاتی که دیگه همه چیزش رسمی و مستنده).
خلاصه میشه گفت که موسیقی، فارغ از اینکه آدم بخواد گوش بده، یاد بگیره یا تو درمان استفاده کنه، کلاً رو حال و احوالِ ذهنی تأثیر خوبی داره، مخصوصاً برای آدمایی که واقعا بهش نیاز دارن یا چالش روحی دارن! اگه حس میکنی حالت بده یا به حال خوب بیشتری نیاز داری، شاید وقتشه یه کم بیشتر موسیقی رو جدی بگیری!
منبع: +