بذار یه موضوع خیلی مهمو باهاتون درمیون بذارم: اینکه وضعیت اجتماعی و اقتصادی خانوادهها (همون چیزی که بهش میگیم “سطح اجتماعی-اقتصادی” یا Socioeconomic Status) هنوزم کلی رو فرصتها و موفقیت جوونها تاثیر داره، حتی تو دنیایی که فکر میکنیم همه چی داره منصفانهتر پیش میره! میدونم خیلیامون دوست داریم فکر کنیم دانشگاه فقط به تلاش و استعداد بستگی داره، ولی واقعیت یه کم پیچیدهتره.
حالا دقیقاً چی رو بررسی کردن؟
یک گروه از پژوهشگرها اومدن سراغ این موضوع که اصلاً چطور سطح اجتماعی خانواده (مثل میزان تحصیلات پدر و مادر یا اینکه خودمون حس میکنیم تو چه سطحی تو جامعهایم) باعث میشه دانشجوها چه دیدی از خودشون داشته باشن (که بهش میگن “Academic Self-Concept” یعنی همون تصویری که یهنفر از خودش تو یادگیری و کلاسها داره)، به چه هدفی برای آینده آموزشیشون فکر میکنن (“Educational Expectations” یعنی انتظار دارن بعداً چقدر تحصیل کنن یا به کجا برسن)، و اصولاً روی هدفگذاری درسیشون (Achievement Goals) چه تاثیری داره.
واسه این کار دو تا مطالعه انجام دادن:
مطالعه اول: اینا اومدن دوتا نوع شاخص اجتماعی رو بررسی کردن. یکی اون چیزی که میشه دید، مثل اینکه پدر و مادر بچه چقدر درس خوندن، و دوم اینکه بچه خودش نسبت به جایگاه اجتماعیش چه حسی داره. بعد رفتن سراغ این سوال که اینا با اعتماد به نفس درسی و توقعهایی که از خودش دارن چه نسبتی دارن.
مطالعه دوم: یه مرحله پیشرفتهتر رفتن و گفتن خب، هدفگذاریهای دانشجوها (یعنی چی؟ مثلاً اینکه یکی فقط میخواد نمره خوب بگیره که از بقیه عقب نیفته یا از شکست خوردن فرار کنه، یا هدفش اینه که خودش بهتر شه و رشد کنه) چقدر این رابطه بین وضعیت اجتماعی و اعتماد به نفس درسی رو تغییر میده؟
نتیجهها چی بودن؟
کلاً فهمیدن که دانشجوهایی که از نظر موقعیت اقتصادی-اجتماعی تو سطح پایینتری بودن، یه جوری از نظر درسی حس خوبی به خودشون نداشتن، اعتمادبهنفسشون پایینتر بود. این باعث میشه توقعشون از خودشون و آینده تحصیلی، اونقدرا بالا نباشه و خب شاید دیرتر پیشرفت کنن. یعنی مثلاً یکی که خانوادهاش سطح تحصیلات پایینتری داره یا حس میکنه جزو طبقه پایینتر جامعهست، ممکنه خودش رو دانشجوی موفقی تصور نکنه؛ خب همین باعث میشه حتی فکر ادامه تحصیل یا رفتن به سطوح بالاتر براش سختتر به نظر برسه.
یه نکته جالب تو بخش دوم تحقیق پیدا شد: کسایی که اولین نفر تو خانوادشون بودن که دانشگاه میرن (که بهشون میگن “First-Generation Students” یعنی دانشجوهایی که پدر و مادرشون دانشگاه نرفتن)، اگر زیاد دنبال فرار از شکست نباشن و از شکست خوردن نترسن (که به این سبک هدفگذاری میگن “Low Performance-Avoidance Goals”، یعنی مدام نگران این نباشی که وای نمرهام از بقیه کمتر بشه!)، اعتماد به نفس درسیشون میره بالا و میتونن خودشونو بالاتر از قبل ببینن.
حالا این چه معنایی داره؟
یعنی اگه دانشجوهایی که وضعیت اقتصادی و اجتماعی خوبی ندارن رو حمایت کنیم و کمکشون کنیم حس بهتری نسبت به خودشون داشته باشن و نگران قضاوت شدن یا شکست نباشن، میتونن با اعتماد به نفس بالاتر جلو برن و به هدفهای تحصیلی بزرگی برسن. این یعنی فقط پول یا طبقه اجتماعی نیست که آینده تحصیلی رو رقم میزنه، بلکه ذهنیت و نوع هدفگذاری هم خیلی مهمه.
پس اگه خودت یا دوستات تو این شرایط بودین، بدونین که تلاش برای بالا بردن اعتمادبهنفس تحصیلی، انتخاب درست هدف (ترجیحاً رشد و بهتر شدن خودت به جای فقط فرار از شکست) و البته محیط حمایتگر، همه و همه میتونن کلی آیندهات رو تغییر بدن. تو دانشگاه کسایی که سطح اجتماعی بالایی دارن مزیت دارن، اما این مزیت قابل جبرانه و همیشه روحیه، حمایت و باور به خودت نتیجه رو تعیین میکنه. پس همدیگه رو تو این مسیر تنها نذاریم!
در کل، این پژوهش نشون میده باید خیلی بیشتر حواسمون به تاثیر پشتپرده طبقه اجتماعی روی حس و فکر دانشجوها باشه و محیط دانشگاه رو جوری بسازیم که همه بتونن بهترین خودشونو نشون بدن.
منبع: +