اگه بخوام خیلی خودمونی برات تعریف کنم، الان هوش مصنوعی (AI) یه جورایی تو سنین نوجوانیشه! یعنی هنوز قشنگ پخته نشده و هنوز کلی راه داره تا واقعا شبیه آدما بشه. الان این مدل هوش مصنوعیا رو میبینی که هم سریع کار میکنن، هم میتونن عکسهایی بسازن که واقعاً فریبندهست یا یه متن کامل بنویسن، ولی وقتی پای درک احساسات ما وسط میاد… یه جورایی کم میارن!
خیلی از آدمای حرفهای گفتن شاید دلیل پیشرفت کند AI چیزایی مثل کمبود داده (Data Scarcity یعنی اینکه دادههای کافی واسه یادگیری نداره)، یا اتصال اینترنت ضعیف و حتی محدودیتهای سختافزاری باشه. ولی به نظرم دلیلش یه چیز خیلی سادهتره: هوش مصنوعی تا وقتی نفهمه ما چه حسی داریم، خیلی هم باهوش باشه، آخرش دل ما رو به دست نمیاره!
فرض کن داری با یه ربات چت میکنی. هوش مصنوعی نمیتونه بفهمه تو الان خستهای، حرصت گرفته، یا تمرکز نداری. نمیفهمه کی باید مکث کنه یا سوالش رو جور دیگهای بپرسه. الان خیلی جاها مثل آموزش، سلامت روان، درمان و حتی محتوا، دارن از AI کمک میگیرن. ولی این نقطهضعفش که درک احساسی نداره، کمکم داره دردسر درست میکنه.
آینده AI به این بستگی داره که بتونه بفهمه ما دقیقا چه حالی داریم. یعنی دیگه فقط به متن و دستور و داده اکتفا نکنه، بلکه «فضای اتاق» رو بخونه! وقتی هوش مصنوعی بره سراغ فهمیدن نشونههایی مثل حالت صورت، حرکت چشم، الگوی رفتار و حتی سیگنالهای بدن –
مثلاً ضربان قلب و نوع نفس کشیدن – میتونه حدس بزنه ما چه حالی داریم و خودش رو هماهنگ کنه.
تکنولوژیای جدید دارن روی همین حس کردن احساسات کار میکنن. مثلاً شاید هوش مصنوعی یاد بگیره از تعداد پلک زدن تو بفهمه داری خسته میشی یا از یه اخم ریز سر درگمی رو تشخیص بده. یه سری شرکتها حتی دارن سنسورهایی میسازن که بیان دادههای بیومتریک بدن، مثل ضربان قلب یا عرق کردن رو به هوش مصنوعی بدن تا بهتر حال ما رو بفهمه.
(بیومتریک یعنی دادههایی که از بدن ما به دست میاد. مثل ضربان قلب، یا دمای بدن.)
خیلیها فکر میکنن جواب کار فقط تو مدلهای بزرگتر و سریعتره – یعنی یه مدل سه برابر بزرگتر حتما بهتره. ولی واقعیتش اینه که حتی اگه هوش مصنوعی صدبرابر سریعتر بشه، اگه حال ما رو نفهمه، آخرش یه چیزی کم داره. مثلاً تو یه کلاس درس، فرق بین یه دانشآموز موفق و اون یکی که کلافه شده و ول میکنه، اینه که معلم یا سیستم بفهمه طرف خسته شده یا نه.
الان هوش مصنوعی بیشتر وقتا فقط دنبال اینه که کار رو تموم کنه – مثلاً سوال رو جواب بده یا پیشنهاد فیلم بده – اما نمیفهمه تو اون لحظه شاید اصلاً حس و حال فیلم دیدن نداری یا دوست داری یه فیلم ساده ببینی، نه یه فیلم پیچیده.
توی فضاهای حساس مثل درمان یا سلامت روان، حتی اگه هوش مصنوعی بهترین راهکار رو بده، شاید کسی که داره باهاش حرف میزنه اونقدر بیحوصله باشه که اصلاً حوصله شنیدن نداشته باشه! الان اینجا هوش مصنوعیهای سنتی کم میارن چون فقط دنبال انجام کار هستن، نه ارتباط واقعی با آدم.
خب، حالا فکر کن اگه هوش مصنوعی بتونه واقعاً حالت رو تشخیص بده چی میشه! مثلاً از روی حرکت چشم یا حتی خوابآلودگی بفهمه باید بحث رو سادهتر کنه یا یه کم استراحت بده. درست مثل یه معلم خوب که وقتی میبینه شاگردا خستهشدن، ناگهان یه شوخی باحال میکنه تا فضا عوض شه یا یواشتر توضیح میده.
یه نکته مهم اینه که این فهمیدن احساسات فقط به دادههای شخصی تو وابسته نیست؛ هوش مصنوعیهای آینده میتونن از میلیونها رفتار و احساس آدمهای مختلف – البته به صورت ناشناس (Crowdsourcing یعنی جمع کردن داده از جمعیت زیادی از آدمها) – الگوبرداری کنن و کلی مدل بهدردبخور بسازن. اینجوری حتی تو موقعیتهایی که داده شخصی تو رو ندارن هم میتونن همین حس هوشمندی رو نشون بدن.
مثلاً اگه هوش مصنوعی بفهمه مردم موقع دیدن یه فیلم باحال احساس شادی میگیرن و موقع ایمیل کاری استرس میگیرن، دفعه بعدی باهوشتر برخورد میکنه و واکنش مناسب نشون میده!
این داستان فقط برای آموزش یا درمان نیست. حتی تو بازیها، میتونه تشخیص بده بازیکن الان حرصش گرفته یا خوشحاله و با توجه به اون، فضای بازی رو تغییر بده. یا تو سلامت، میتونه وقتی حس کرد طرف داره به سمت فرسودگی (burnout یعنی خستگی و بیانگیزگی شدید شغلی یا روانی) میره، بهش هشدار بده.
در نهایت مهمترین پیشرفت هوش مصنوعی آینده این نیست که بلکه همه چی رو بدونه، بلکه اینه که ما رو واقعا بفهمه و باهامون درست و واقعی رفتار کنه. حالا باید دید کی قراره این نوجوان کماحساس ما واقعاً بالغ بشه و طرف ما رو بگیره!
منبع: +