هوش مصنوعی، بدن ما و خلق هنر: وقتی بدنه و تکنولوژی با هم موزیک می‌زنن!

خب رفقا، بذارین یجور باحال براتون توضیح بدم که وقتی حرف از هوش مصنوعی (همون AI که همه ازش حرف میزنن) و هنر میشه، یه عالمه اتفاق‌های باحالتر از چیزی که فکرشو میکنید، می‌تونه بیفته!

خیلی وقتا آدم‌ها فکر میکنن که خلاقیت فقط به کمک الگوریتم‌ها و مدل‌های پیش‌بینی پیش میره. یعنی چی؟ یعنی مثلا هوش مصنوعی میاد کلی عکس یا موزیک رو نگاه میکنه، الگوها و ویژگی‌های عددی‌شون رو می‌کشه بیرون و بعد فکر میکنیم این یعنی هنر خلق شده! در حالی که اصل داستان این نیست. اصل ماجرا اینجاست که وقتی مثلا یکی داره یه ساز میزنه یا نقاشی می‌کشه، بدنش، احساستش و حرکاتش با کارش یکی میشه. اصلا جدا کردن بدن از هنر مثل جدا کردن قهوه از صبحِ خوبه!

اما تا الان معمولا این بخشِ «بدن داشتن» تو هوش مصنوعی حسابی نادیده گرفته میشه. بیشتر برنامه‌نویسا و مهندس‌ها دنبال اینن که یه مدل بسازن که فقط داده‌های دیجیتال رو تحلیل کنه. اینجا منظور از داده دیجیتال همون نمونه‌های صوتی و تصویری یا اطلاعاتیه که قبل از اینکه وارد کامپیوتر بشه، از واقعیت بریده شدن.

حالا سوال اساسی اینه: آیا هوش مصنوعی می‌تونه بدن‌دار بشه؟ یعنی میشه کاری کرد که تجربه‌های بدنی و حرکاتی که تو هنر هست هم وارد ماجرا بشه؟ یا مثلا اگه قرار باشه موزیک بسازه، چیزی فراتر از نت‌ها و کدها درنظر بگیره؟

واسه همین یه سری آدم باحال اومدن و دور هم جمع شدن و یه جور نگاه تازه‌ای آورده‌ان. اونم اینجوریه که گفتن باید «فراتر از مرزهای مرسوم مهندسی، آهنگسازی و اجرا بریم». قضیه اینه که خلاقیت فقط به نظم و چارچوب و فرم ربط نداره. باید جسارت کنیم، باید بریم سراغ چیزای عجیب و غریب و جسورانه!

حالا کِی و کجا این اتفاق میفته؟ وقتی با ترکیب علمای مختلف سراغش بریم، مثلا:
– **فمنیست پدیده‌شناسی**: یه جور نگاه فلسفی که میگه تجربه زیسته بدن (یعنی بدن و حس و حال ما چطور جهان رو درمیابه) خیلی مهمه.
– **مطالعات انتقادی ناتوانی**: یعنی بررسی هنر و زندگی آدمایی که بدن‌هاشون متفاوت کار میکنه و خلاقیتشون گاهی دقیقاً از همین تفاوت‌ها آب می‌خوره.
– **پست‌انسان‌گرایی**: یه تفکر جدید که میگه انسان و ماشینای پیشرفته دارن کم‌کم با هم قاطی میشن و مرزهاشون مبهم میشه.

تازه علاوه‌بر اینا، دانشای فنی مثل «محاسبات فیزیولوژیکی» (یعنی کامپیوترایی که می‌تونن با سیگنال‌های بدنی کار کنن)، «موزیک‌سازی با حرکت» (وقتی صداها رو با حرکات بدن کنترل می‌کنی)، و «مطالعات صدا» هم به داستان اضافه میشه!

حالا بریم سر اصل مطلب: اینکه چطوری میشه هوش مصنوعی رو بدن‌محور ساخت؟ یعنی کاری کنیم که AI بتونه مثل یه بدن واقعی دنیا رو حس کنه و خلق کنه؟

اینجا نویسنده سه تا استراتژی از تجربه خودش در هنر استفاده رباتیک، پروتز (همون اعضای مصنوعی بدن)، سنسور و صدا رو مثال می‌زنه:

1. طراحی سازها و پروتزهایی که نه فقط بدن رو تغییر میدن، بلکه خودشون هم تحت تأثیر حال و وضعیت بدنی اجرا‌کننده قرار میگیرن. مثلا یه آلت موسیقی هوشمند که به ضربان قلب یا میزان تنفس موزیسین حساسه و صدایی رو تولید میکنه که بدنش تعیین کرده.

2. یادگیری فراتر از تجربه عادی بدن: یعنی AI بتونه چیزهایی یاد بگیره که حتی بدن ما تجربه نکرده. مثلاً موزیکی خلق کنه که هیچ انسانی با بدن معمولی تا حالا امتحانش نکرده.

3. ساخته شدن «پیکربندی مشترک» بین بدن اجرا‌کننده و ماشین: یعنی بدن انسان و هوش مصنوعی به‌جای اینکه فقط ابزار دست آدم باشن، هر دو وابسته به هم بشن و با همکاری بیافرینن. جوری که نه فقط موزیک عوض میشه، بلکه خود بدن اجراکننده هم در فرآیند تغییر پیدا میکنه.

یه اصطلاح خفن این وسط داریم به اسم «دانش بدنی» یا همون Corporeal Knowledge. یعنی اون جور فهم و دانستنی که ربطی به فکر کردن منطقی نداره، بلکه ریشه توی حس کردن با بدن، ریتم‌های حرکتی و کارهایی که اتوماتیک و ناخودآگاه انجام میدیم داره. مثلاً وقتی یه نوازنده پیانو سر انگشتاش بدون فکر کردن روی کلیدا می‌ره و قطعه رو میزنه؛ اینا همش دانش بدنیه!

در نهایت، اگه این مسیر رو جدی بگیریم و بذاریم هوش مصنوعی با بدن و تجربه انسانی یکی بشه، اون‌وقت فرصت خلق هنرها و تجربه‌هایی رو داریم که تا حالا حتی فکرشم نکرده بودیم. همه چیز فقط ذهن و کد نیست؛ بدن، احساس و ماشین، همگی با هم می‌تونن یه دنیای هنری نو بسازن!

پس دفعه بعد که از هوش مصنوعی حرف زدید، یادتون باشه ماجرا خیلی فراتر از محاسبات عدده. این وسط بدن، حس و حرکت ما هم باید جدی گرفته بشه. کی می‌دونه؟ شاید یکی از شماها با همین ایده‌ها ساز هوشمند بعدی رو ساخت!
منبع: +