یه موضوع خیلی جالب و شاید عجیب: تا حالا درباره آدمایی شنیدین که مدام خوراکی میخورن، ولی نه یه وعده حسابی، هی هر چند دقیقه یه چیزی میخورن؟ به این سبک غذا خوردن میگن “گِریزینگ”، یعنی خوردن کمکم و پراکنده (یه لقمه این، یه لقمه اون) که میتونه برای کسایی که جراحی چاقی داشتن خیلی دردسرساز بشه.
حالا سوال اینجاست: چرا آدمها اینطوری میشن؟ خیلی از تحقیقها نشون دادن که تجربههای سخت و آسیبزای کودکی (مثلاً تروما یا همون ترومای روانی کودکی) خیلی وقتها ریشهی مشکلات تغذیهای بزرگسالیه. اما داستان از این هم پیچیدهتره. آیا فقط تروما باعث این نوع خوردن میشه یا یه سری مسائل روانشناسی دیگه هم نقش دارن؟
یه تئوری مهم در روانشناسی رشد هست که میگه: وقتی بچه در کودکی آسیب میبینه یا رابطه سالمی با افراد مهم زندگیش نداره، ممکنه سبک دلبستگیش به هم بریزه. حالا “سبک دلبستگی” چی هست؟! همون روشیه که ما توی رابطهها با بقیه احساس امنیت میکنیم یا دچار اضطراب و دوری و نزدیکی زیاد میشیم.
یه چیز مهم دیگه هم که وسط این داستانه، “وظیفهی ذهنخوانی” یا “رفلکتیو فانکشنینگ (Reflective Functioning)” هست. این یعنی آدم چقدر میتونه احساسات، افکار و رفتار خودش و بقیه رو بفهمه و واسش توضیح پیدا کنه. اگه این مهارت ضعیف باشه، کنترل احساسات و رفتار سخت میشه و احتمال داره به اختلالات تغذیهای رو بیاری.
توی این تحقیق تازه که با شرکت ۶۸۱ نفر بزرگسال ایتالیایی انجام شده، اومدن بررسی کردن که آیا واقعاً سبک دلبستگی ناایمن (مثلاً دلبستگی اضطرابی یا دلبستگی دوریجویانه) و مشکل در ذهنخوانی میتونه واسطه (یعنی پل ارتباطی) بین تروماهای کودکی و گریزیگ باشه یا نه.
حالا نتایج چی شد؟ خب، مشخص شد که تجربههای سخت کودکی، هم باعث دلبستگی اضطرابی میشه هم دوریجویانه. ولی نکته جالب اینجاست: فقط سبک دلبستگی اضطرابی بود که روی ذهنخوانی (رفلکتیو فانکشنینگ) تاثیر گذاشت و ربطش به تغذیه گریزیگ رو قویتر کرد. منظور از دلبستگی اضطرابی یعنی همیشه نگران اینی که نکنه طرف مقابل تو رو ول کنه یا دوست نداشته باشه، و این نگرانی میتونه باعث بشه آدم نتونه درست احساساتش رو بشناسه و کنترل کنه.
تحقیق نشون داد که ضعیف بودن ذهنخوانی خودش قویترین پیشبینیکنندهی همین خوردنهای مدام و بیبرنامهست. یعنی هرچی آدما کمتر بتونن افکار و احساسات خودشون رو خوب بفهمن، بیشتر احتمال داره به گریزیگ رو بیارن.
جالبتر اینکه وقتی یه مسیر کامل رو بررسی کردن، دیدن تروماهای کودکی باعث دلبستگی اضطرابی میشه، اینم باعث مشکل تو ذهنخوانی و در نهایت گریزیگ میشه. این مدل تونست ۳۶.۴ درصد کل تفاوت رفتار تغذیهای گریزیگ رو توضیح بده. (یعنی عددی مهم توی تحقیقات روانشناسی!)
نتیجهی کاربردی قضیه؟ اگه کسی مشکل گریزیگ داره و گذشتهی سختی رو تجربه کرده، درمانهایی که روی اصلاح سبک دلبستگی و تقویت مهارت ذهنخوانی کار میکنن (مثلاً “درمانهای مبتنی بر ذهنخوانی” که روی بهتر درک کردن احساسات و افکار خودت و بقیه متمرکزه) احتمالاً براش خیلی جواب میده. یعنی فقط رژیم گرفتن کافی نیست، باید از ریشه به مسائل اعتماد و دلبستگی و خودشناسی هم پرداخت.
اینطوری روانشناسی و تغذیه بهم گره میخورن و فهمیدن اینکه چرا بعضیا دست خودشون نیست و مدام ناخنک میزنن، کلی به فهم دنیای روان آدم کمک میکنه!
منبع: +