داستان سر اینه که تو این چند سال، کلی فشار اومده رو استادها که بیشتر به حال خوب و روحیه دانشجوها توجه کنن. مثلاً خانم آماندا کلیباف (Amanda Claybaugh)، رئیس آموزش دوره کارشناسی هاروارد، گفته بود ما داریم بیشتر و بیشتر دانشجوهایی رو قبول میکنیم که یا معلولیت دارن، یا از مدارسی میان که منابع کافی نداشتن یا مشکلات روانی/روحی دارن. در نتیجه، تقریباً هی داره به استادها گوشزد میشه که باید توقعشون رو بیارن پایین و نمرهها رو ببرن بالا. بعضیا این پیام رو اینجوری برداشت کردن که باید آسونتر بگیرن: نمرهها رو سادهتر بدن تا دانشجوها حالشون رو داشته باشن و استرس نگیرن، مخصوصاً اونیهایی که یه مقدار وضع آموزش یا شرایطشون خاصتره.
حالا داستان اینجاست که مقاومت در برابر این روند اصلاً راحت نیست. یعنی کمتر استادی پیدا میشه که دوست داشته باشه به عنوان “نمرهدهنده سختگیر” معروف بشه. چون با این کار، معمولاً نظرسنجیهای دانشجویی (که خود دانشجوها آخر ترم پر میکنن و نظرشونو درباره درس و استاد میگن) براش پایین میاد و کلی از دانشجوها دیگه درسشو انتخاب نمیکنن. انگار تو یه دور باطل میافتی: اگه خیلی سخت بگیری و نمره خوب ندی، خودت ضرر میکنی!
یه مثال باحال هم هست از استیون پینکر (Steven Pinker) – روانشناس معروف هاروارد. خودش میگه ۲۰ سال پیش یه چهارم دانشجوهای درس روانشناسی مقدماتیشون رو نمره A یا A- میداد. ولی بعدش دانشجوها دیگه سمت درسش نمیاومدن! انقدر اوضاع عوض شد که الان تقریباً دو سوم کلاسش نمره A میگیرن! یعنی اکثراً تو همون رنج عالی هستن، چون اگه نباشه، کسی انگیزه نداره بیاد کلاسش.
دقیقاً این داستان نشون میده که گاهی اوقات نمره دادن آسون و بر اساس حال خوب دانشجوها، خودش میتونه یه عالمه مشکل عجیب بیاره. هم سطح توقع پایین میاد، هم اون کیفیت سختگیرانه قدیم دیگه خیلی وقتها از بین میره، چون هیچکس دوست نداره بدنام بشه یا کلاسش خالی بمونه. این یه جور “عوامل معکوس” تو سیستم آموزشیه که شاید بیرون چشم نیاد ولی تهش رو کیفیت آموزش و انگیزه دانشجوها تاثیر داره.
منبع: +