خب دوستان، تا حالا به این فکر کردین که موقع خوندن زبان چینی، چون بین کلماتش فاصله (یعنی space) وجود نداره، چطور مغز آدم میفهمه کجا یه کلمه تموم میشه و بعدیش شروع میشه؟ ما فارسی یا انگلیسی میخونیم بهش فکر نمیکنیم چون بین کلمات یه فاصله داریم اما تو چینی همچین خبری نیست!
ماجرا اینه که تو زبان چینی، باید بتونی خودت تو ذهنت این نوشتهی بدونفاصله رو به کلمات مختلف تقسیم کنی. حالا این تقسیمبندی کلمات میتونه واقعاً چالشی باشه، مخصوصاً چون طول کلمات هم با هم فرق داره. مثلاً یه کلمه فقط یه کاراکتر (حروف چینی) داره، ولی یه کلمهی دیگه سه تا کاراکتر کنار همه!
توی این تحقیق اومدن دیدن چطوری اطلاعات مختلف به مغز کمک میکنه تا تصمیم بگیره موقع خوندن چینی، چشمهاش رو کِی و کجا حرکت بده. یه مفهوم مهم اینجا «زمینهی مطلب» یا همون contextual constraint هست، یعنی اینکه چقدر محتوا یا فضای جمله احتمال داره بدونیم الان چه کلمهای میاد. مثلاً اگر جمله این باشه «اگه بارون بیاد…» آدم راحت حدس میزنه کلمهی بعدی «خیس میشیم» هست. وقتی جمله قابل پیشبینی باشه، میگن زمینهی مطلب بالاست.
پس تو این تحقیق چی کار کردن؟ دو تا چیز رو تغییر دادن: اول اینکه یه سری کلمهها رو گذاشتن که تو جملهها به راحتی حدس زده میشن (یعنی زمینهی مطلب بالاس) و یه سری دیگه اصلاً قابل پیشبینی نیستن (زمینهی مطلب پایینه). دوم طول کلمهها رو تغییر دادن؛ یعنی برخی کلمهها فقط با یه کاراکتر بودن و برخی سه تا کاراکتر.
نتیجه؟ هر دو بخش، یعنی هم زمینه جمله و هم طول کلمه، روی حرکت چشم موقع خوندن تاثیر گذاشتن! مثلا آدمها وقتی کلمه قابل پیشبینی باشه یا خیلی کوتاه باشه، ممکنه حتی از روش بپرن و نخوننش (اینو میگن «کلمه رو skip کردن»). یا مدت زمانی که روی اون کلمه چشمشون نگه میدارن (یعنی «fixation duration» یا طول نگهداری نگاه روی یه کلمه) تغییر میکنه. حتی جایی که اول نگاهشون رو میذارن روی یه کلمه («landing position» یعنی نقطهی فرود چشم) و همینطور طول پرش چشم («saccade length» یعنی مسافتی که چشم از یه نقطه به نقطه بعدی میپره) فرق میکنه.
اما جالبه که این دو تا موضوع یعنی زمینه جمله و طول کلمه جوری نیست که به هم ربط پیدا کنن و تو همدیگه تاثیر بذارن. منظورم اینه، اثرشون جداگونه است و وقتی با هم بررسی شدن تعامل خاصی نشون ندادن. برای مطمئن شدن از این موضوع، یه چیزی به اسم «تحلیل فاکتور بیز» یا Bayes factor analysis استفاده کردن که یه مدل آماری باحال برای سنجیدن شواهده.
پس نتیجه نهایی اینه که این اطلاعات به سازندههای مدلها و برنامههای زبان چینی کمک میکنه چشمحرکتی رو بهتر بفهمن و ابزارهایی طراحی کنن که خوندن چینی راحتتر شه. خلاصه، مغز ما تو خوندن زبونهایی که مثل چینی فاصله ندارن حسابی فعال میشه و با یه عالمه دیتا باید تصمیم بگیره! همین چیزاش علم خوندن زبان رو کلی جذاب میکنه.
منبع: +