خب رفقا، بیاید امروز با هم یه سفر خفن به اعماق تاریخ زمین داشته باشیم و ببینیم این مغزی که انقدر بهش مینازیم، از کجا اومده و چی باعث شده الان اینجاییم! اگه اهل مستند و علم باشید، احتمالاً اسم “جیم الخلیلی” به گوشتون خورده؛ همون فیزیکدونی که همیشه خیلی قشنگ و ساده راجع به چیزای پیچیده حرف میزنه. حالا این دفعه هم رفته سراغ مغز، اونم توی مستندی به اسم “Horizon: Secrets of the Brain” که توی بیبیسی قراره پخش شه. ما هم قراره خوندنیترین نکتههاشو با هم مرور کنیم.
بیایید از اول شروع کنیم؛ اولین نشونههای مغز روی زمین تقریباً ۶۰۰ میلیون سال پیش پیدا شدن. یعنی موجودای اون موقع تازه داشتن واسه خودشون یه چیزی شبیه مغز دست و پا میکردن. جالبه که الان تقریباً اکثر موجودات یه جورهایی مغز دارن، از ما بگیر تا سادهترین دریازیها.
تا اینجاش خب چیز عجیبی نیست؛ اما چیزی که کار رو جالب میکنه اینه که مغز ما آدمها نسبت به اندازه بدنمون بزرگترین مغزه! یعنی اگه نسبت مغز به بدن رو مقایسه کنیم، هیچ موجودی به ما نمیرسه. علاوه بر این، ما انسانها یه توانایی خیلی خاص داریم: ذخیره و انتقال دانش بین نسلها. با این حال، از نظر ساختار، مغز ما با مغز کلی از حیوانای دیگه خیلی فرق خاصی نداره؛ همهشون سیگنالهای الکتریکی و شیمیایی جابهجا میکنن. یعنی همون “نورون”ها که سلولهای عصبی مغزن و با سیگنالهای برق و مواد شیمیایی حرف میزنن، تو همه مغزها پیدا میشن.
حالا بذارید یه کم بریم سراغ سؤالاتی که ذهن جیم الخلیلی رو خیلی مشغول کرده بود. مثلاً همه فکر میکنن ما از بقیه حیوونا باهوشتریم چون زبان داریم، یا چون انگشت شصت مخالف داریم (همون که میتونی انگشت شصتت رو مخالف بقیه بگیری و چیزا رو راحتتر بگیری). اما جیم میگه قضیه فقط اینا نیست. حتی بعضی از شامپانزهها هم تا حدی “فراشناخت” دارن. این یعنی اونا میتونن راجع به افکار خودشون فکر کنن یا فرض کنن یکی دیگه میتونه فرق داشته باشه. (فراشناخت یا Metacognition یعنی آگاهی نسبت به فرآیند فکر کردن خودمون)
داستان زبان هم همینطوریه. شاید فکر کنیم فقط ماها زبون داریم، اما مثلاً گوریلها گرچه مثل ما حرف نمیزنن، یه جورهایی قوانین دستوری و نظم انجام کارها رو رعایت میکنن. مثلاً وقتی دارن گیاه گزنده میخورن، یه کارهایی رو پشت سر هم و با نظم خاص انجام میدن – که بهش “سینتکس” یا نحو گفته میشه. (Syntax یه اصطلاح زبونشناسیه که یعنی رعایت ترتیب و ساختار منطقی تو جملهبندی یا کارها.) خلاصه اینکه حتی قبل از پدید اومدن زبانم، ترتیب دادن کارها بوده.
یه فرضیه دیگه هم هست به اسم “فرضیه مغز اجتماعی” (Social Brain Hypothesis). یعنی میگن ما چون روابط اجتماعی خیلی پیچیدهای داریم، مغزمون باید بزرگتر و پیچیدهتر میشد تا از پس این همه رابطه و زبون بدن و حرفهاش بربیاد. اما خب خیلی از پریمیتهای دیگه مثل بونوبوها و شامپانزهها هم اینو دارن! پس هنوز دقیقاً معلوم نیست اون چیزی که مارو با این شدت از بقیه جدا میکنه چیه.
خلاصه، جیم الخلیلی وسط تمام این تحقیقها هنوزم جواب قطعی نداره که دقیقاً چی باعث شده انسانها انقدر از نظر فکری از سایر حیونا جلو بزنن. چیزهایی مثل زبون و فرایند فکر کردن و جامعه بودن، تو بقیه هم هست. فقط ما یهجوری “شدیدتر” داریمشون.
از طرف دیگه، گفتگو درباره این تکامل مغز و اینکه هر مرحله از مسیر تکاملی چقدر به مرحلهی بعدش گره خورده هم جالبه. یعنی یه جاهایی نمیشه به صورت خطی بگی: اول این شد، بعد اون شد. مخصوصاً تو ۱۰ میلیون سال اخیر که تکامل پریمیتها خیلی پیچیده و چندوجهی شده. برای ساده کردن داستان مجبوریم روایتش کنیم اما واقعیتش اینه که خیلی عوامل روی هم دیگه تاثیر گذاشتن.
اگه از جیم میپرسیدی دوست داره یه روز تو کدوم دوره از این ۶۰۰ میلیون سال زندگی کنه؟ جوابش خیلی باحاله! میگه یکی از جذابترین لحظهها دوران “انقراض بزرگ پرمین” بوده (Permian mass extinction) – اون جایی که تقریبا ۹۵ درصد حیات زمین از بین رفت! (انقراض پرمین یعنی همون بلایی که خیلی پیش اومد سر زمین و تقریبا همه حیوانات و گیاهها مردن)، ولی بعضیا زنده موندن؛ مثلاً زیر گل و لای قایم شدن یا یه جایی پنهون شدن. جیم میگه دوست داشتم واقعا ببینم اونا چطوری تونستن زنده بمونن؟ فقط خوششانس بودن یا چیزی خاص داشتن که بقیه نداشتن؟ و اصلاً مغزشون چطور تغییر کرد که بتونن این بحران رو رد کنن؟
اینجا یه بحث جالب هم پیش میاد: ما امروز مدام نگران تغییرات آب و هوایی هستیم – اما تغییرات آب و هوایی بعد از اون انقراض پرمین خیلی شدیدتر از چیزیه که الان داریم میبینیم و با این حال، یه عده از موجودات تونستن دوام بیارن و تکامل ادامه پیدا کنه.
یه بخش خیلی مهم از یاد گرفتن درباره تکامل مغز اینه که میفهمیم کی هستیم و چرا رفتارهایی داریم که بعضاً خیلی انسانی محسوب میشن، مثل مهربونی، همدلی، فرهنگ مشترک و حافظه تاریخی. اینا، همون چیزایی هستن که هوشمندی مصنوعی (Artificial Intelligence یا AI: یعنی همون سیستمهایی که توسط کامپیوتر ساخته میشن و سعی میکنن شبیه انسان فکر کنن) فعلاً کاملاً نداره و شاید هیچوقت هم مثل ما نداشته باشه. حتی اگه یه روز هوش مصنوعی خودآگاه بشه (یعنی “سِلف-اِوَر” یا خودآگاه باشه)، بازم مسیر تکاملی مارو طی نکرده و پس تجربه زیستنِ واقعی ما رو نداره.
جیم یه مثال خیلی باحال میزنه: میگه هرچقدر هم ChatGPT (همین برنامه گفتگویی هوشمند که امروزه همه راجع بهش حرف میزنن) باهوش به نظر بیاد، اون احساس و آگاهی که حتی سگ خونگیتون داره رو نداره! شما اگه وسط چت با ChatGPT لپتاپ رو ببندی و یه هفته بری مسافرت، این برنامه اصلاً به نبودنت فکر نمیکنه. اما سگت بازم دلتنگت میشه! فرق ما و هوش مصنوعی همینه. هوش مصنوعی شاید تو حرف زدن و کلمهبازی شبیه انسان شه، اما هنوز چیزی به اسم “آگاهی” یا “وجدان” نداره.
در نهایت، جیم میگه کاش قدر مغز و این سفر طولانی تکاملی رو بیشتر بدونیم. چون خیلی راحت ممکنه فراموش کنیم که چیزایی مثل مهربونی و دلسوزی دقیقاً اون بخش انسانبودن ماست که هیچ ماشین یا هوش مصنوعیای نمیتونه داشته باشه.
در کل، مستند “رازهای مغز” قراره همین چیزها رو نشون بده؛ از نورونها که اولین بار فقط برای حرکت به سمت نور اختراع شدن (نورون و آکسون – همون رشتههایی که تو مغزمون سیگنال میفرستن)، تا پیچیدهترین ماشین تفکری که الان داریم. و اینکه هنوزم داریم با الهام از همین شبکههای عصبی مغز، مدل هوشمندی کامپیوترها و هوش مصنوعی رو میسازیم (Neural Network یعنی وقتی شبکهای تو کامپیوتر درست میکنن که مثل مغز بتونه یاد بگیره و تصمیم بگیره)، گرچه این سیستمها هنوز از ما خیلی عقبترن.
این مستند از ۲۹ سپتامبر توی بیبیسی پخش میشه. اگه خارج از انگلیسید و میخواید ببینیدش، باید از VPN (یه سرویس که اینترنت رو انگار از یه جای دیگه وصل میکنه) استفاده کنید. خلاصه پیشنهاد میکنم حتماً ببینید. مطمئنم هم میخندین، هم کلی چیز جدید یاد میگیرین و بیشتر به اینکه چطور مغزمون این همه پیچیده شده، فکر میکنید!
منبع: +