تجربه‌های عجیب و احساسات پنهونی بیماران قلب و ریه توی بخش مراقبت‌های ویژه: یه نگاه خودمونی به دنیای پیوند

اگه تابه‌حال کسی رو دیدی که توی بخش مراقبت‌های ویژه (همون ICU معروف)، واسه پیوند قلب یا ریه بستری شده باشه، میدونی که این ماجرا خیلی بیشتر از چندتا دستگاه وصل به بدن و داروی قوی گرفتنه. واقعیتش اینه که بیشتر وقتا، اون چیزی که تو صورت بیمارا می‌بینیم، فقط ظاهر قضیه‌ست؛ پشت پرده، کلی اتفاق و احساسات پیچیده دارن تجربه می‌کنن که معمولا کسی درباره‌ش صحبت نمی‌کنه.

یک تیم از بیمارستان دانشگاه بولونیا اومدن و یه کار سرتاپا انسانی انجام دادن: اومدن پای حرف دل ۲۱ مریض نشستن که تازه پیوند قلب یا ریه داشتن و چند روزی بیشتر از بخش ICU مرخص نشده بودن (بچه‌های قلب متوسط ۶ روز و ریه‌ای‌ها حدود ۱۳ روز اونجا بودن). با کلی صبر و حوصله براشون مصاحبه گرفتن تا بتونن اون حس‌هایی که معمولاً بین دستگاه‌های پزشکی گم میشه رو پیدا کنن و بفهمن واقعاً توی سر و دل بیمارا چی می‌گذره. این روششون رو هم بهش میگن “مطالعه پدیدارشناسانه”، یعنی میان از دید خود افراد، دنیاشون رو بررسی می‌کنن، نه فقط آزمایش خون و سرم!

حالا بریم سراغ نتیجه‌ها که واقعاً جالبه! شش تا موضوع اصلی از دل این مصاحبه‌ها بیرون اومد:

۱. محیط مراقبت: بیمارها میگن فضای ICU براشون خیلی عجیب، غریبه و بیشتر وقتا احساس تنهایی و ایزوله بودن دارن. مخصوصاً وقتی که نمی‌تونن خوب ارتباط بگیرن چون یا بی‌هوشن یا این لوله‌گذاری‌ها (انتوباسیون – یعنی همون لوله‌هایی که توی گلو میذارن واسه نفس کشیدن) نمیذاره درست حرف بزنن.

۲. درک‌های حسی: همه چی واسشون فرم جدید پیدا می‌کنه: صداها، بوها و حتی زمان! خیلی‌ها حس می‌کردن گیج شدن یا نمی‌دونن دقیقا کجان و چه اتفاقی داره میفته (بهش میگن دیس‌اوریانتیشن یا گیج شدن فضایی و زمانی).

۳. قدرت گرفتن شخصی: بعضیا کم‌کم با تیم پزشکی بیشتر تعامل گرفتن، درباره تصمیماتشون حرف زدن و فهمیدن می‌تونن یه جوری دوباره کنترل بخشی از زندگیشون رو پس بگیرن — همین کوچیک کوچیک امید میده.

۴. تجربه‌های زندگی: انگار که دارن تولد دوباره رو تجربه می‌کنن؛ اما خب این تولد اصلاً راحت نیست. استرس، ترس، تنهایی، گاهی ناامیدی، ولی کم‌کم جاش رو به امید دادن و شوق به زندگی جدید می‌شه.

۵. مسیر پیوند: جالبه که خیلی‌ها به “اهداکننده عضو” فکر می‌کردن. هم حس قدردانی داشتن، هم یه جور عذاب وجدان؛ مثلاً می‌گفتن حس می‌کنن به خاطر خوش‌شانسی اونا یه نفر دیگه نباشه یا مرده باشه. یه جور احساس دوگانه (بهش میگن ambivalent یعنی دو دل بودن بین دو حس متضاد).

۶. کیفیت مراقبت: همه‌شون گفتن اونجایی که پرستارا و دکترها باهاشون با همدلی و توجه رفتار کردن یا حتی فقط یه لبخند زدن، واقعاً به دلشون نشست و توی روند بهبودشون اثر عمیقی گذاشت.

یه نکته مهم: هنوز توی دنیا تحقیقات کیفی—یعنی مطالعاتی که درباره احساسات، تجربه‌ها و دنیای درونی بیمارا پرس‌وجو کنه—خیلی کمه. این کمبود باعث میشه گاهی اوقات نیازای روحی و عاطفی آدما توی بیمارستان اصلاً دیده نشه و انگار فقط باید جسمشون تعمیر بشه!

خلاصه بخوام واست تعریف کنم: پیوند قلب و ریه نه فقط بدنت رو تغییر میده، که دنیای درونت رو هم دگرگون می‌کنه. اگه پزشک‌ها و پرستارا بی‌خیال احساسات و حرفای دل بیمار شن، بیماری‌ها حس می‌کنن فقط یه “مورد بالینی” هستن نه یه آدم واقعی. واسه همین این مطالعه تاکید داره که حمایت عاطفی، همدلی و ارتباط درست، می‌تونه به اندازه داروهای پزشکی تاثیر داشته باشه.

راستی، مشخصات این تحقیق رو هم اگر کنجکاوی بدونی—تو سایت clinicaltrials.gov هم ثبت شده به شماره NCT06773052.

پس دفعه بعد که یکی از اطرافیانت توی بیمارستان بود، فقط از درد و دارو نپرس. از احساسات، ترس‌ها و امیدهاش حرف بزن، چون اینا هم جزئی حیاتی از پروسه بهبودن!

منبع: +