چطور سواد سلامت روان، خودبرچسب‌زنی و هوش هیجانی روی کمک گرفتن تأثیر می‌ذارن؟

بیا با هم یه موضوع مهم رو با یه زبون خودمونی بررسی کنیم: داستان کمک گرفتن برای مشکلات سلامت روان و اینکه چه چیزهایی باعث میشه راحت‌تر یا سخت‌تر کمک بخوایم. حتماً می‌دونی، وقتی آدم با چالش‌های روحی و روانی روبه‌رو میشه، معمولاً یا سراغ متخصص‌ها میره (که بهش میگن “حمایت رسمی”) یا با دوست و آشنا درد دل می‌کنه (این میشه “حمایت غیررسمی”). حالا سوال اینجاست که چه چیزهایی مردم رو سمت این دو تا راه هل می‌دن یا ازش دور می‌کنن؟

تو یه تحقیق جدید با شرکت حدود ۳۰۱ دانشجوی دانشگاه تو غرب کانادا، اومدن دقیقاً همین داستان رو بررسی کردن و سه تا عامل رو زیر ذره‌بین گذاشتن: سواد سلامت روان، خودبرچسب‌زنی و هوش هیجانی.

حالا سواد سلامت روان یعنی چی؟ یعنی اینکه چقدر با اطلاعات و دانش درباره سلامت روان، نشونه‌های مشکل، روش‌های درمان و نحوه پیدا کردن کمک آشنا باشی. هرچی سوادت بیشتر، منطقیه که بدونی مثلاً افسردگی چیه و کی لازمه کمک بگیری.

خودبرچسب‌زنی یا Self-Stigma چیه؟ این همون حالتیه که آدم پیش خودش فکر می‌کنه «اگه برم مشاوره، همه فکر می‌کنن دیوونه‌ام». یعنی آدم، قبل از اینکه بقیه براش برچسب بزنن، خودش تو ذهن خودش این کارو می‌کنه و احساس ضعف و خجالت سراغش میاد.

یه عامل دیگه هم که تو این تحقیق بررسی شده، هوش هیجانیه. یعنی اینکه چقدر می‌تونی احساسات خودت و بقیه رو بشناسی و مدیریت کنی و بتونی حال و هوای خودتو بفهمی (که تو این مقاله بهش meta-mood هم میگن، یعنی توانایی درک و مدیریت احساسات).

خب، نتیجه‌ها چی بودن؟
اول از همه، فهمیدن هرچی سواد سلامت روان افراد بالاتر باشه، احتمال اینکه بخوان برن سراغ کمک گرفتن رسمی (مثلاً مشاوره با روانشناس) بیشتره. اما نکته جالب اینجاست که این رابطه کلاً مستقیم نیست! یعنی یه جاهایی وسطش خودبرچسب‌زنی و هوش هیجانی میان واسطه می‌شن.

مثلاً اگه کسی سواد سلامت روان بالاتری داره، شاید کمتر خودش رو بابت کمک گرفتن سرزنش کنه (خودبرچسب‌زنی کمتر)، و همچنین هوش هیجانیش هم بهتر باشه. در نتیجه حس نمی‌کنه اگر بره روانشناس، باید خجالت بکشه یا ضعیف به نظر بیاد. این وسط هوش هیجانی نقش واسطه رو بازی می‌کنه و باعث میشه راحت‌تر سراغ کمک بره.

اما درباره کمک‌ گرفتن غیررسمی چی؟ یعنی مثلاً درد دل با دوستا و خانواده؟ اینجا داستان فرق داره. برعکس کمک رسمی، سواد سلامت روان خیلی عامل مستقیمی نبود تو اینکه آدم بخواد به دوستاش رجوع کنه. ولی جالب اینجاست که سواد سلامت روان غیرمستقیم از راه همون هوش هیجانی (meta-mood) باعث میشه آدم بیشتر بره سمت دوستانش برای کمک. یعنی اگه حالت و احساساتتو بشناسی، شاید راحت‌تر قفل دلت رو پیش دوستات باز کنی.

در آخر، این پژوهش نشون داد باید خیلی حواسمون به دو تا چیز باشه: یکی کم کردن خودبرچسب‌زنی تو جامعه (یعنی کاری کنیم که مردم عذاب وجدان یا خجالت بابت کمک گرفتن نداشته باشن) و دوم، تقویت هوش هیجانی. هرچی اینا بهتر باشن، هم مردم راحت‌تر پیش روانشناس میرن، هم اگر لازم شد، پیش اطرافیانشون درد دل می‌کنن.

در کل، اگه خودت یا کسی رو می‌شناسی که دنبال کمک گرفتن تو زمینه سلامت روانه، حواست باشه که سواد سلامت روان خیلی مهمه، اما اینکه چقدر قضاوت منفی درون خودت داری یا چقدر احساساتت رو می‌شناسی و قبول می‌کنی هم تاثیرگذارهای جدی هستن! حواسمون باشه که سلامت روان هم درست به اندازه سلامت جسم ارزشمنده و کمک خواستن هیچوقت نشونه ضعف نیست.

منبع: +