خب دوست عزیز! امروز میخوایم یه نظریه خیلی جالب درباره اینکه “غرق شدن” یا همون اصطلاح شیکش “immersivity” توی آثار هنری چطور اتفاق میفته رو با هم باز کنیم. اگه تاحالا برات پیش اومده توی یه فیلم، موسیقی، نقاشی یا حتی یه بازی حسابی غرق شی و اصلاً گذر زمان رو حس نکنی، این مقاله قراره همین حس رو موشکافی کنه.
تا حالا خیلیا فکر میکردن که هر چی تکنولوژی یه اثر خفنتر باشه یا حسای بیشتری رو بمبارون کنه، بیشتر باعث میشه ما توش غرق بشیم. ولی یه سری آدم باحال و اهل عمل (یعنی کسایی که خودشون توی هنر دست دارن) اومدن و گفتن: “بابا بیاید یه کم عمیقتر فکر کنیم! شاید راز غرق شدن ما توی هنر، فراتر از تکنولوژی و جلوههای ویژه باشه.”
اینا یه نظریه ساختن به اسم “نظریه الگوها برای غرقشدن” یا همون PTI. حالا PTI یعنی چی؟ یعنی Pattern Theory of Immersivity – یعنی قراره الگوها و نظمهایی که توی اطلاعات یه اثر هنری هست بررسی بشه و ببینیم اونها چطور مغز ما رو قلقلک میدن تا با خیال و ذهنمون دست به بازی بزنیم.
حالا ماجرا از این قراره: مغز ما عاشق پیدا کردن الگو و نظم توی اطلاعاتیه که بهمون میرسه. مثلاً وقتی داستانی رو گوش میدی که تهش مبهمه یا یه موسیقی که یه قطعهاش پر از رمز و رازه، مغز دوست داره خودش جاهای خالی رو پر کنه. به این حالت میگن «cognitive filling-in»، یعنی مغز خودش یه داستان و خیال برای خالیها میسازه.
پس کلی ایده جدید اینجا داریم. مثلا PTI میگه بیشترین غرق شدن زمانی پیش میاد که آثار هنری از چیزی به اسم Superior Pattern Processing یا SPP استفاده کنن – یعنی ساختارهای اطلاعاتی جوری چیده بشن که مغز ما رو مجبور کنن دنبال سرنخ و معنا بگردیم. مغزمونم عاشق حل معما و کشف الگوهای پنهانه!
این نظریه حتی اسم یه مدل مخصوص هم داره: مدل ORFEUS! این مدل به هنرمندا کمک میکنه که با استفاده از تکهتکه کردن روایت (Fragmentation)، مبهم کردن بعضی جاها (Ambiguity)، و استفاده از اطلاعات غیرمستقیم، ما رو هی تحریک کنن تا بیشتر غرق اون دنیا بشیم.
یه نکته خیلی مهم: غرق شدن فقط مربوط به کل اثر نیست! بیشتر وقتا یه قطعه کوچیک از یه کار هنری میتونه کل انرژی ذهنی ما رو درگیر کنه. مثلاً شاید یه دیالوگ جذاب، یه تصویر نصفهنیمه، یا یه ملودی مرموز باعث شه سریع وارد فاز خیال و درگیری ذهنی بشیم.
تو این نظریه، بین دو نوع غرق شدن تفاوت گذاشته شده: اولی “immersive perception” یعنی زمانی که فقط داریم نگاه یا گوش میکنیم و ذهنمون درگیره. دومی “immersive performance” یعنی خودمون داریم اجرا یا خلق میکنیم و حس غرق شدن رو با بدن و تخیل تجربه میکنیم. هر کدومشونم سه مرحله داره و اگه اوجش رو تجربه کنی، دیگه ولت نمیکنه!
خلاصه که PTI (این نظریه الگوها) یه زبان و رویکرد تازه آورده برای اونایی که میخوان بفهمن هنر چجوری ذهن رو شکار میکنه یا خودشون میخوان هنر معرکه درست کنن. این نظریه کمک میکنه بدونی با ساختارهای روانشناسی مغز و لایههای خیال، چطور میشه آثاری ساخت که واقعاً تاثیرگذار باشن.
در نتیجه، اگه فکر کردی لازمه یه عالمه تکنولوژی برای غرق کردن مخاطب توی هنر گنجوند، این نظریه میگه نه! کافیـه بلد باشی الگو و ابهام رو درست ترکیب کنی و بذاری ذهن آدمها خودش کار اصلی رو انجام بده. پس از این به بعد اگه جایی واقعاً غرق شدی، یادت باشه که مغزت افتاده دنبال رمز و راز الگوهایی که هنوز خودش کامل نکرده!
منبع: +