تا حالا فکر کردی معلمها جدای از تدریس، چقدر باید با کلی استرس و فشار احساسی و سازمانی سر و کله بزنن؟ واقعاً کار سادهای نیست. معمولاً تو فضای مدرسه اتفاقات کوچیک و بزرگی میافته که میتونه حسابی حال آدم رو بگیره! تازه وقتی صحبت از سلامت روان و احساسات معلمها باشه، اوضاع جدیتر هم میشه.
چیزی که جدیداً کلی دربارهش صحبت میشه، نقش “هوش هیجانی” (Emotional Intelligence یا به اختصار EI) هست. حالا هوش هیجانی یعنی اینکه آدم بتونه احساسات خودش و دیگران رو خوب بشناسه، کنترل کنه و برداشت بهتری نسبت به موقعیتهای هیجانی داشته باشه. البته یه موضوع مهم دیگه هم هست؛ “عملکرد بازتابی” (Reflective Functioning یا RF). این یعنی آدم بتونه درباره احساس خودش و دیگران فکر کنه و دلیل رفتارها رو بفهمه؛ یه جورایی مثل آینهای واسه ذهن آدم!
یه بررسی خیلی مفصل (که بهش بررسی نظاممند یا Systematic Review میگن) روی ۴۲ تا تحقیق علمی از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۴ انجام شده، تا وضعیت معلمها رو از نظر روانی بررسی کنه. تو این تحقیقات هم برنامههای کمک به معلمها رو دیدن و هم فقط شرایط معمولی اونها رو بررسی کردن. این تحقیقها از بانکهای معروف مقالات علمی مثل EBSCOhost، PubMed و Google Scholar جمعآوری شدن.
معمولاً تو این برنامههای حمایتی که برای معلمها میذارن، یه سری آموزش مدیریت احساسات، تمرینهای ذهنآگاهی یا “Mindfulness” (یعنی زندگی تو لحظه و آگاه بودن نسبت به احساسات و فکرها) و تمرینهایی که باعث میشه آدم بتونه بیشتر درباره رفتار و احساسات خودش فکر کنه (همون reflective capacity) وجود داره. نتیجه این ابزارها چی بوده؟ کلی حال و هوای معلمها بهتر شده، استرس کمتر شده، تواناییشون برای کنترل شرایط سخت بالا رفته و خلاصه به قول خودمون مقاومتر شدن.
تحقیقهایی که فقط وضعیت فعلی معلمها رو بدون برنامه خاصی بررسی کردن، هم نشون داده که هرچی هوش هیجانی و قدرت بازتابی معلم بیشتر باشه، کمتر دچار فرسودگی شغلی میشن (burnout – یعنی همون زمانی که آدم خیلی خسته و بیانرژی و بیحوصله میشه به خاطر فشار کاری زیاد)، و کیفیت زندگیشون (Quality of Life یا QoL) هم کلی بهتره. البته نکته جالب اینه که شخصیت معلمها (یعنی ویژگیهای شخصیتیشون) و شرایط و محیط آموزشی هم تاثیر داره؛ مثلاً بعضی جاها به خاطر محیط بهتر، فشارها کمتره.
البته همه این تحقیقات یه سری محدودیت داشتن. مثلاً روشهایی که استفاده کردن با هم فرق داشته، معمولاً به مدت طولانی پیگیری نکردن و گاهی معیارهای سنجش نتایج متنوع بودن. واسه همین هنوز صددرصد با قطعیت نمیشه گفت همه جا جواب میده.
جمعبندی داستان اینکه اگه معلمها به هوش هیجانی و توانایی فکر کردن روی احساسات خودشون توجه کنن و برنامههایی مثل مدیریت احساسات یا ذهنآگاهی داشته باشن، میتونن هم حرفهایتر عمل کنن و هم حال بهتری داشته باشن! پژوهشگران هم پیشنهاد دادن واسه آینده باید مطالعات منظمتر، با زمان طولانیتر و در محیطهای مختلف فرهنگی انجام بشه تا دقیقتر بفهمیم چه راهحلی واقعاً موثره.
خلاصه اینکه بچهها، خود معلمها هم باید گاهی به فکر حال دل و ذهنشون باشن تا بتونن همیشه بهترین خودشون باشن!
منبع: +