درس دادن درست و حسابی معلمای روانشناسی چه تاثیری روی یادگیری دانشجوها داره؟

خب بیا یه موضوع جالب رو با هم بررسی کنیم: تا حالا کلی مطلب درباره اینکه دانشجوها چطور استاداشون رو از نظر روش تدریس (یا همون داقتیک پرفورمنس، یعنی همون تلاش، شیوه و کیفیت یاد دادن‌شون) ارزیابی می‌کنن، نوشته شده. ولی واقعا تحقیقای زیادی نیست که بیاد تأثیر نوع تدریس معلم رو روی نحوه عملکرد آموزشی خود دانشجوها بررسی کنه. یعنی اون چیزی که خیلیامون دوست داریم بدونیم: اگه یه معلم روش تدریسش توپ باشه یا حتی نقطه ضعف داشته باشه، آیا واقعا روی این که دانشجوها خودشون چقدر خوب یاد می‌گیرن و بلدن مطالب رو به کار ببرن، تاثیر مستقیم می‌ذاره یا نه؟

یه مطالعه توپ توی پرو انجام شده که حسابی جواب این سوالا رو داده. دقیق و علمی اومده رابطه بین عملکرد آموزشی معلمای روانشناسی و عملکرد یادگیری دانشجوها رو بررسی کرده. برای این کار 757 تا دانشجوی روانشناسی از یه دانشگاه دولتی پرو (171 تا پسر، 586 تا دختر) رو انتخاب کردن – البته با نمونه‌گیری غیرتصادفی، یعنی هر کی حاضر بود اومد تو تحقیق.

حالا چی کار کردن؟ اومدن یه سری پرسشنامه دادن به دانشجوها تا خودشون هم نظرشون رو درباره تدریس استادا بدن و هم اینکه خودشون چطور دارن درس می‌فهمن و از پس کاراشون برمیان رو بسنجن. بعد با مدل‌های ساختاری (Structural models یعنی مدل‌های ریاضی که روابط بین چند تا عامل رو دقیق بررسی می‌کنن) کل قضیه رو تحلیل کردن.

بیان ساده‌ترش اینطوریه: اول اندازه گرفتن که استاد چقدر تو شش تا معیار آموزشی خوب عمل می‌کنه (مثلا توضیح دادن، نمونه زدن، بازخورد دادن و…) بعد هم اینکه دانشجو تو شش تا معیار چطور خودش رو ارزیابی می‌کنه (مثلا چقدر یاد گرفته، می‌تونه مثال بزنه، استفاده کنه، و…) و رفتن دیدن چی به چی وصل میشه.

یه عالمه آمار و ارقام هم زدن و مدل‌هایی ساختن که ببینن کدوم عوامل واسطه (Mediating factors یعنی چیزایی که وسط راه تاثیر می‌ذارن) بین تدریس معلم و نتیجه گرفتن دانشجوها قرار دارن و چقدر قوی عمل می‌کنن. مثلاً نشون دادن که اگه معلم تو بخش‌هایی مثل «یادگیری قبلی-حاضر»، «شرکت کردن توی کلاس»، «تمرین‌های مرتبط» و «بازخورد» خوب باشه، تاثیرش روی دانشجوها خیلی بیشتر میشه.

یه مثالش: مدل اول نشون داد که این موارد واسطه‌ای جمعا ۷۷ درصد روی اینکه دانشجو بتونه نتیجه رو ارزیابی و در عمل ازش استفاده کنه، تاثیر دارن. یعنی بچه‌ها وقتی یاد می‌گیرن واقعا چطور از دانسته‌هاشون توی مسائل مختلف استفاده کنن که معلم‌ها توی این چهار تا مورد قوی کار کنن.

تو مدل دوم اومدن دو تا عامل اصلی از سمت معلم رو بررسی کردن: آموزش و ارزشیابی آموزشی (Formative assessment یعنی همون ارزشیابی حین انجام کار، مثلا بازخورد دادن به دانشجو و کمک کردن به بهتر شدنش در طول ترم، نه فقط آخرش نمره دادن). اینجا هم عددها نشون داد این دو عامل روی عملکرد کاربردی و ارزیابی دانشجوها ۶۹ درصد تاثیر غیرمستقیم دارن! یعنی نقش خیلی مهمی دارن.

دست آخر، مدل سوم رو که بررسی زنجیره‌ای بود هم اجرا کردن. یعنی ببینن اگه اول آموزش خوب باشه و ارزشیابی مناسب بهش وصل شه، چقدر قشنگ باعث میشه عملکرد کاربردی دانشجوها بالا بره. نتیجه؟ ارزشیابی حین آموزش یعنی همون formative assessment به عنوان یک پل واسطه فوق‌العاده جواب می‌ده و شاگردارو واقعا راه می‌اندازه که مهارت‌هاشون رو ارتقا بدن و توی مسائل واقعی ازش استفاده کنن.

خلاصه بحث هم اینه: اگه می‌خواین دانشجوها فقط حفظ نکنن و بتونن واقعاً دانسته‌هاشون رو تو کار و زندگی به کار ببرن، باید رو شیوه آموزش و به‌خصوص ارزشیابی پیوسته سرمایه‌گذاری کنین. یعنی معلم هر چی تو روش تدریس و بازخورد دادن قوی‌تر باشه، دانشجوها بیشتر پیشرفت می‌کنن. انتقال توانایی‌ها و حل مسائل واقعی همش به بهینه‌سازی همین شیوه‌های ارزشیابی و تدریس ربط داره. پس اگه معلمای روانشناسی یا هر رشته دیگه‌ای هستین، حسابی رو این دوتا عامل وقت بذارین که دانشجوهاتون گل کاشته باشن!

منبع: +