خب بچهها، بیاید یه نگاه بیاندازیم به یه چیزی به اسم بحرانهای روانشناسی. احتمالاً خیلیاتون شنیدین که مثلاً توی بعضی تحقیقات روانشناسی نتایجشون دوباره به دست نمیاد یا به درد بقیه آدمها نمیخوره. به این میگن مشکل تکرارپذیری (یعنی یه آزمایش رو دوباره انجام بدی، همون نتیجه قبلی رو نگیری) یا مشکل تعمیمپذیری (یعنی اون چیزی که تو تحقیق درمیاد لزوماً واسه همه صدق نمیکنه).
همه فکر میکنن این مشکلات فقط به خاطر رفتارهای تحقیقاتی مشکوک یا غیرمجاز تو دانشگاهها و آزمایشگاههاست، که بهش میگن QRPs یا Questionable Research Practices (یعنی یه سری کارا مثلا جابهجایی دادهها یا انتشار فقط نتایج مثبت). اما مسئله اصلی اینه که اینا فقط نوک کوه یخه! ریشهی مشکلات روانشناسی خیلی عمیقتره.
اینا رو بهش میگن QRFs یا Questionable Research Fundamentals، یعنی چی؟ یعنی خود پایههای نظری، مفاهیم، و روشهای پژوهشی روانشناسی مشکل داره! مخصوصاً سر اندازهگیری یا همون psychometrics (یعنی روشهایی که میخوان یه سری ویژگیهای روانی رو بسنجن). خیلی وقتا این روشها و نظریهها از پایه و اساس فلسفی محکمی برخوردار نیستن.
حالا بیاید ببینیم دقیقا چه ایرادایی تو روانشناسی وجود داره:
۱. باید فلسفه علم پشت تحقیقات روانشناسی خیلی بهتر و دقیقتر مشخص بشه. این فلسفه شامل “هستیشناسی” (ontology؛ یعنی چیزای واقعی و وجودی که داریم دربارهشون صحبت میکنیم)، “معرفتشناسی” (epistemology؛ یعنی چطور میتونیم درباره این چیزها دانش کسب کنیم) و روششناسی (methodology؛ یعنی روش درست تحقیق) میشه. الان اینا خیلی شل و ول تعریف شدن و روانشناسی یه جورایی با پارادایم یا الگوی مشخص و قوی کار نمیکنه.
۲. بچههای روانسنجی یا همون quantitative psychologists باید پایههای فلسفی تئوریها و روشهای خودشون رو محکمتر کنن. باید ببینن آیا واقعاً این روشها به درد اندازهگیری دقیق تو روانشناسی میخورن یا نه، چون پدیدههای روانی مثل رفتار، باور و نگرش، خیلی پیچیدهتر از چیزهایی هستن که مثلاً تو فیزیک اندازه میگیرن. مثلاً تو فیزیک یه متر داری، تو روانشناسی مترا رو چجوری میسازی؟
۳. یه جا باید به زور به روانشناسها گفت: مراقب باشین چیزهایی که دارین میسنجین با روشی که میسنجین قاطی نکنین! برای مثال، باور یه فرد با یه سوال تو پرسشنامه فرق داره. نباید بین خود پدیده (مثل باور آدمها) و ابزار اندازهگیریش (مثل سوالهای تست) قاطیبازی راه بندازن. این ایراد رو بهش میگن قاطی کردن مفاهیم هستیشناسی با معرفتشناسی. حتی لازمه روانشناسها بیشتر با پیچیدگیهای زبان انسان و معناهایی که توش نهفته است آشنا بشن. چون تحقیقات علمی واقعاً از همین چیزهای ظریف ضربه میخوره.
۴. روش نتیجهگیری تو روانشناسی هم باید عوض شه. تاکنون بیشتر به این سبک بوده که میان یه نمونه از افراد رو میگیرن، روشون آزمایش انجام میدن و بعد میگن همین نتیجه برای همه میتونه صدق کنه. اما خب این کاملاً غلطه! باید برمبنای هر فرد به طور جداگانه (case-by-case) نتیجهگیری کنن، نه فقط بر اساس میانگین یه مشت داده. چون مثلاً افراد خیلی با هم فرق دارن و “non-ergodicity” یعنی هر کسی وضعیت خاص خودش رو داره و نمیشه به همه یک نسخه داد. حتی خطای به اسم “ارگودیک فالاسی” وجود داره که یعنی فکر کنی نتیجه نمونه به همه تعمیمپذیره.
جمعبندی بخوام بکنم: فقط این که رفتارهای تحقیقاتی رو درست کنیم (یعنی جلوی تخلف علمی رو بگیریم)، مشکل رو حل نمیکنه. حتی اگر بریم سراغ الگوریتمهای پردازش زبان طبیعی (NLP) یا مدلهای بزرگ زبانی (LLM) – که مثلاً ChatGPT هم یکی از اوناست و متن تولید میکنه – باز هم بدون درک ظرافتهای خود زبان آدمها، خیلی از مشکلات برطرف نمیشه.
راه حل چیه؟ باید نگاه فلسفی و پایهای به روانشناسی داشته باشیم و همزمان بحثها رو خیلی صادقانه و انتقادی پیش ببریم تا همپارچگی علمی بیشتری ایجاد شه.
پس دفعه بعد که کسی از آزمونای روانشناسی یا یه تحقیق خفن براتون حرف زد، یادتون باشه که داستان خیلی پیچیدهتره و شاید هنوز پایههای اون تحقیق خیلی محکم نباشه!
منبع: +