تا حالا به این فکر کردی که چرا بیشتر چیزهایی که دور و برمون میبینیم، تا این حد مرتب، ساده و قابل شناساییان؟ مثلاً همین صندلی یا میز یا حتی ساختمونها، چرا اینقدر شبیه نقاشیهای کارتونی سادهان؟ خب، خیلی از اینا فقط ظاهرشون اینطوری نیست، بلکه پشتش یه داستان جالب هست.
اگه بخوام کوتاه بگم، ما الان تو دنیایی زندگی میکنیم که تقریباً همه چیزش رو آدمها برای راحتی درک مغزهای خودشون طراحی کردن. یعنی چیزایی که دور و برمون میبینیم، قبل از اینکه ساخته بشن، به صورت یه ایده یا مفهوم تو ذهن آدما وجود داشتن. به این مفاهیم واقعی و قابل لمس «مفهومهای عینیشده» میگن. مثلاً «صندلی» فقط یه تیکه چوب یا پلاستیک نیست، بلکه یه مفهومه که همه میفهمن برای نشستن ساخته شده.
حالا چرا اینا شبیه کارتون هستن؟ چون وقتی مفهومی میخواد عینی بشه، معمولاً یه ظاهر ساده و قابل تشخیص پیدا میکنه؛ مثلاً سطوح صاف، رنگهای کمتر، شکلهای هندسی مشخص. علتش اینه که مغز ما سریع بتونه تشخیصشون بده و از هم تشخیصشون بده. یه کم شبیه بازیهای ویدیویی شده، نه؟
جالبتر اینکه، همه این مفاهیم عینیشده روی یه شبکه نامرئی به اسم «شبکه کارتزین» یا همون Cartesian grid چیده شدن. حالا Cartesian grid یعنی یه جور سیستم مختصات منظم و ریاضی که کمک میکنه همه چی تو جاش باشه و پیدا کردن یا یاد گرفتن مکانشون آسون بشه. خلاصه، ما ناخودآگاه داریم تو یه جدول مرتب زندگی میکنیم که هر چیزی سر جای خودش قرار داره.
حالا این مفاهیم سادهتر (مثل صندلی یا میز) معمولاً تو مفاهیم پیچیدهتر (مثل اتاق، خونه، خیابون، بیمارستان یا حتی کل شهر) قرار میگیرن. این یعنی یه مفهومی مثل «خیابون» خودش از کلی چیز کوچیکتر مثل «چراغ راهنما»، «ماشین»، «پیادهرو» و غیره ساخته شده. اینجوری مغز ما راحتتر میتونه محیط رو بخونه و رفتار درست رو انتخاب کنه.
نکته مهم دیگه اینه که هر چیز غیرمفهومی (یعنی هرچی که خیلی نظم و شکل نداره یا قابل دستهبندی نیست) رو تا حد ممکن از محیط انسانی حذف میکنیم! این باعث میشه اطلاعات بیخودی (به این حالت میگن آنتروپی پایین، یعنی میزان بینظمی کم) نباشه و به مغزمون این حس رو بده که انگار کل واقعیت فقط همون چیزهای مفهومی و مرتب هست.
در کل، این نظم مفهومی که دور و برمون ساختیم، کار مغز رو خیلی راحتتر کرده: هم تشخیص دادن، هم درک کردن و هم استفاده کردن از محیط. بدون این مفاهیم و شبکه منظمشون، فهمیدن دنیای دور و برمون خیلی سختتر بود.
این ایدهها فقط مختص روانشناسی یا علوم شناختی نیست. در طراحی، معماری، زیباییشناسی (یعنی همون سلیقه و نگاه به زیبایی)، حتی فلسفه وجود (که بهش آنتولوژی میگن) و پدیدهشناسی (یعنی مطالعه تجربههای مستقیم ما)، تأثیر این مفاهیم کاملاً دیده میشه.
پس دفعه بعد که به یه خیابون یا ساختمون یا حتی صندلی نگاه کردی، یادت باشه کلی فکر و نظم ذهنی پشت همین ظاهر ساده و کارتونی هست!
منبع: +