اگه دوست داری بدونی آدمایی که توی دانشگاههای معروف مثل تورنتو چی کار میکنن، امروز میخوام برات یه داستان باحال تعریف کنم از اسپایک دبلیو. اس. لی (نه اون کارگردانه!). اسپایک یه روانشناس اجتماعی واقعاً باحاله که موضوعاتی مثل سیاست، اخلاق، زبان و فرهنگ رو زیر ذرهبین گذاشته. اگه اسمش رو شنیدی، یکی از “ستارههای درخشان” روانشناسی هم هست!
چرا اسپایک سراغ تحقیق درباره دوقطبیشدن سیاسی، مخالفت با علم (همون Antiscience، یعنی کسایی که کلاً با نظریات علمی مخالفن) و اخلاق رفته؟ میگه سه تا چیزی که کلاً ذهنش رو قلقلک دادن: ترامپ (نسخه اولش)، اعتراضات هنگکنگ و کرونا بود.
داستان از اینجا شروع شد که ترامپ سال ۲۰۱۶ رییسجمهور شد و هواداراش کلی جوّ و دوقطبی تو آمریکا درست کردن. حتی یه جوری شد که خود آدمای علم روانشناسی اجتماعی هم یواشیواش همهشون شدن روانشناس سیاسی! بعدش، سال ۲۰۱۹ تو زادگاه خودش یعنی هنگکنگ، جنبشهای اجتماعی خیلی بزرگتری از قبل راه افتاد. یه بار تخمین زدن دوتا میلیون نفر اومدن تو خیابون! با جمعیت ۷.۵ میلیونی هنگکنگ، واقعاً عجیب بود، تقریباً یهچهارم شهر!
بعدش هم که ماجرای کرونا اومد. به نظر میاومد باید فقط با یه بحران بهداشتی روبهرو بشیم، ولی تقریباً همهچی یه جور سیاسی یا اخلاقی شد! مثلاً اینکه اصلاً واقعی هست یا نه، شد بحث. یا بقیه موضوعها مثل ماسک زدن، واکسن و اعتماد به دانشمندها. خلاصه همهچی شد سیاست و اخلاق و دیگه کسی به اصل ماجرا نگاه نمیکرد که سلامتی مردمه!
اینجا بود که اسپایک تصمیم گرفت باید بره ریشه این چیزها رو پیدا کنه. مثلاً بفهمه واقعاً چی باعث این دوقطبی شدنها و دعواهای اخلاقی میشه.
حالا یه داستان باحال: اسپایک میگه بهترین ایدههاش نه تو دوش، بلکه وقتی روی صندلی دندانپزشکی بوده به ذهنش رسیده! بنده خدا خیلی به درد حساسه و همیشه دهنش باید بیحس شه تا بتونه دندانش رو تمیز کنن. همون موقع تو ذهنش جرقه زد: آیا اینکه کسی به درد چقدر حساسه، رو عقاید سیاسی یا اخلاقیش تأثیر داره یا نه؟
کلی تحقیق کرد و نتیجه جالب بود. فرض کرده بود افرادی که به درد بیشتر حساسن، کلیتاً هم تو اخلاق جدیترن. ولی… اشتباه فکر میکرده! در واقع این آدمها معمولاً تو حوزههایی که متعلق به جناح مخالفشونه، بیشتر تمایل دارن اون ارزشها رو قبول کنن! یعنی مثلاً یه لیبرال (یعنی آدمی که طرفدار آزادی و برابریه) اگر به درد حساستر باشه، بیشتر روی ارزشهایی که محافظهکارها قبول دارن (مثل وفاداری به گروه، احترام به قدرت و خلوص و تمیزی) سختگیر میشه. یا محافظهکارها (کسایی که ارزشهای سنتی رو قبول دارن)، اگر حساستر به درد باشن، ارزشهای لیبرالی مثل حمایت از ضعیفها رو بیشتر جدی میگیرن.
همین اتفاق تو سیاست هم افتاده. کسایی که به درد بیشتر حساس بودن، راحتتر میتونستن به جناح مخالف رأی بدن یا فکرشون رو نسبت به مسائل حساستر و نامتعارف تغییر بدن! حتی آزمایشهاش رو تو مطالعات مختلف تکرار کرد، باز هم همین نتیجه اومد؛ پس قضیه تصادفی نبود!
نکته بامزهتر اینکه وقتی از مردم عادی پرسیدن فکر میکنن حساسیت به درد تو کدوم جهت تأثیر داره، اکثراً اشتباه حدس زده بودن! واقعیت برخلاف ذهنیت اکثر آدمها بوده.
البته تحقیقات اسپایک فقط به این یکی ختم نمیشه. مثلاً با تیمش درباره ریشههای روانی مخالفت با علم هم کار کرده (یعنی چی میشه که آدمها به علم بیاعتماد میشن)، یا بررسی کرده که چطور هنجارهای گروهی (یعنی Ingroup Norms؛ همون قواعد و رفتارهایی که یه گروه برای خودش میذاره) باعث میشه طرفداری از جناح خاص به حالت احساسی و تند تبدیل بشه. حتی روی اینکه چهجوری کودکان کمکم یاد میگیرن درباره مسائل اخلاقی حرف بزنن هم تحقیق داشته!
از اسپایک پرسیدن: بزرگترین چالش کارت چی بوده؟ میگه: از قدیم به بحث پاکی و تمیزی و چندش(!) علاقه داشتم که تو روانشناسی بهش جنبه embodied cognition میگن (یعنی اینکه ذهن و بدن آدم به هم وصلن و حتی استعارههای فکری، مثل تمیزی = پاکی اخلاقی، تو قضاوتهامون نقش دارن). اما این حوزه تو روانشناسی اجتماعی یه مدت کلی بدنام شد و کلی آدمها و تحقیقاتشو زیر سؤال بردن. خودش میگه حس کرده تا مدتی واقعاً بهش به چشم یه آدم نامطلوب نگاه میکردن و حسابی از گروه خودش طرد شده بوده، اما خوشبختانه دوستان و همکارایی داشته که کمکش کنن دوباره اعتماد به نفسش رو به دست بیاره.
ولی باز اسپایک ناامید نشده. میگه الان خیلی مشتاقه بدونه دقیقاً چه چیزهایی پشت افراطگرایی سیاسی یا گرایشهای سیاسی خیلی تند وجود داره، آیا میشه این عوامل رو کم یا زیاد کرد یا نه؟ داره با بچههای آزمایشگاهش بررسی میکنه که آیا لیبرالها و محافظهکارها واقعاً از ریشه اخلاف دارن یا نه، یا چی باعث میشه آدمها وسط بحثهای سیاسی اینقدر از هم متنفر بشن! حتی رو یه مسابقه متمرکز شدن برای اینکه ببینن با چه روشهایی میشه فروتنی فکری توی بحثهای سیاسی رو تقویت کرد (یعنی Intellectual Humility، همون تواضع و پذیرفتن اینکه شاید نظراتمون کامل نباشه).
آخرش هم یه توصیه خیلی انسانی به کسایی کرد که میخوان تو این زمینهها کار علمی بکنن: میگه فکر نکن فقط باید روی مشکلات کوچیک کار کرد یا اینکه آدمهای قویتر از تو همهچی رو پوشش دادن. تو هم میتونی یه گوشهای از این کوه بزرگ رو جلو ببری—حتی اگه تاثیرت کوچیک باشه! چون در نهایت، با همین قدمهای کوچیک میشه یه معجزه بزرگ ساخت.
خلاصه، اسپایک لی با ماجرای دندان پزشکی، سیاست، اخلاق و درد، نشون داد حتی از جاهای عجیب هم میشه به کشفیات بزرگ رسید و با یکم کمک گرفتن از اطرافیان، میشه به مسیر ادامه داد—even وقتی اوضاع سخته!
منبع: +