مدیریت استراتژیک زمان برای رهبران: چگونه بهره‌وری خود را به حداکثر برسانیم؟

مدیریت استراتژیک زمان رهبری

رهبران اغلب در اولویت‌بندی مؤثر وظایف خود با چالش روبرو هستند. مدیریت استراتژیک زمان رهبری به آن‌ها کمک می‌کند تا با بهره‌گیری از اصل مزیت نسبی (comparative advantage) بر فعالیت‌های اثرگذار تمرکز کنند؛ فعالیت‌هایی که در آن‌ها مهارت‌های منحصربه‌فردشان بیشترین ارزش‌آفرینی را دارد. این رویکرد، سهم آن‌ها را در موفقیت سازمان به حد اعلا می‌رساند.

بسیاری از رهبران خود را درگیر فهرست بی‌پایانی از کارهای در حال انجام می‌بینند. آن‌ها می‌دانند که رهبری مستلزم تلاش بسیار است، اما حجم زیاد وظایف می‌تواند طاقت‌فرسا باشد. این مقاله، بر اساس بینش‌های مدیرعامل سابق شرکت Procter & Gamble، آقای A.G. Lafley و رئیس سابق دانشکده روتمن، آقای Roger L. Martin، راهکاری ارائه می‌دهد: بکارگیری اصل اقتصادی مزیت نسبی در رهبری. به جای پرداختن به مهم‌ترین وظایف، رهبران باید بر وظایفی تمرکز کنند که تنها آن‌ها می‌توانند به طور مؤثر انجام دهند و بقیه را به دیگران بسپارند یا حذف کنند.

این رویکرد شامل یک فرآیند چهار مرحله‌ای است:

۱. حذف وظایفی که در آن‌ها مزیت مطلق (Absolute Advantage) ندارید:

رهبران باید وظایفی را شناسایی کنند که در آن‌ها هیچ برتری خاصی نسبت به سایر افراد در سازمان ندارند. این وظایف اغلب وظایف «باید انجام شود» هستند که بر اساس عرف و نه ضرورت واقعی انجام می‌شوند. هدف، واگذاری این مسئولیت‌ها به افراد شایسته است تا زمان رهبر برای فعالیت‌های اثرگذارتر آزاد شود. مثال‌ها عبارتند از:

  • سپاردن استخدام اعضای هیئت علمی به یک معاون واجد شرایط.
  • محول کردن روابط با سرمایه‌گذاران به یک مدیر ارشد مالی (CFO) ماهر.
  • واگذاری ارائه‌های معمول در سطح شرکت به سایر سخنرانان توانمند.

۲. واگذاری وظایفی که مزیت نسبی شما در آن‌ها کم است:

رهبران علاوه بر حذف وظایفی که در آن‌ها هیچ مزیتی ندارند، باید وظایفی را که مزیت آن‌ها در آن حداقل است نیز به دیگران واگذار کنند. این امر به آن‌ها اجازه می‌دهد تا بر حوزه‌هایی تمرکز کنند که تخصص آن‌ها می‌تواند تغییر قابل ملاحظه‌ای ایجاد کند. مثال‌ها عبارتند از:

  • محول کردن بررسی برند به رهبران کسب و کار نزدیک‌تر به محصول.
  • سپاردن نمایندگی خارجی به روسای منطقه‌ای یا عملکردی.
  • واگذاری مدیریت مالی به یک مدیر ارشد مالی یا مدیر اداری توانمند.

۳. پذیرش وظایفی که در آن‌ها مزیت نسبی قوی دارید:

این جایی است که رهبران واقعاً می‌درخشند. با حذف استراتژیک وظایف کم‌تأثیر، آن‌ها فضایی را برای تمرکز بر حوزه‌هایی ایجاد می‌کنند که مهارت‌ها و تجربیات منحصربه‌فرد آن‌ها می‌تواند پیشرفت چشمگیری در سازمان ایجاد کند. مثال‌ها عبارتند از:

  • تمرکز بر جذب سرمایه در سطح بالا با ارزش‌آفرینی سازمانی و پرورش روابط با اهداکنندگان بالقوه.
  • هدایت نوآوری مشتری‌مدار از طریق تعامل شخصی با مصرف‌کنندگان و توسعه‌دهندگان محصول.
  • ایجاد مشارکت‌های استراتژیک با مشتریان، تأمین‌کنندگان و حتی رقبا کلیدی.
  • پرورش نسل بعدی رهبران از طریق مربیگری و برنامه‌های آموزشی هدفمند.

۴. اطمینان از زمان کافی برای وظایفی که فقط شما می‌توانید انجام دهید:

وظایف خاصی منحصراً مناسب جایگاه رهبر هستند و نمی‌توان آن‌ها را به طور مؤثر واگذار کرد. این وظایف اغلب شامل تصمیم‌گیری‌های استراتژیک سطح بالا، ایجاد روابط و شکل‌دهی به آینده سازمان هستند. مثال‌ها عبارتند از:

  • ایجاد مشارکت‌های استراتژیک کلیدی که نیازمند اقتدار و نفوذ رهبر است.
  • پرورش رهبران آینده از طریق مربیگری و آموزش شخصی.
  • تعیین چشم‌انداز کلی و جهت‌گیری استراتژیک سازمان.
  • پرورش یک فرهنگ سازمانی قوی.

با تمرکز بر این مسئولیت‌های اصلی، رهبران می‌توانند تأثیر خود را به حداکثر رسانده و موفقیت بلندمدت سازمان را تضمین کنند.

اصل مزیت نسبی که معمولاً در تجارت بین‌الملل به کار می‌رود، چارچوبی قدرتمند برای مدیریت زمان در رهبری ارائه می‌دهد. با تخصیص استراتژیک زمان خود، رهبران می‌توانند از احساس گرفتار شدن در حجم انبوه کار به ایجاد تأثیری قابل توجه و پایدار بر سازمان‌های خود برسند. این رویکرد نه تنها به نفع سازمان است، بلکه به رهبران این امکان را می‌دهد تا بر جنبه‌های رضایت‌بخش‌تر و اثرگذارتر نقش خود تمرکز کنند. این رویکرد در مورد هوشمندانه‌تر کار کردن، نه سخت‌تر کار کردن، و به حداکثر رساندن ارزش هر ساعت است.

اگر به خواندن کامل این مطلب علاقه‌مندید، روی لینک مقابل کلیک کنید: harvard business review