خب بذار بیپرده بگم: افسردگی بین جوونها حسابی شایعه و تاثیر بدی روی درس، روابط اجتماعی و حتی حال روحی کلی آدمها میذاره. اما یه چیزی که خیلی وقتا کمک میکنه آدم با این فشارا بهتر کنار بیاد، اسمش هست “حمایت اجتماعی”— یعنی اینکه حس کنی دور و برت آدمایی هستن که میفهمنت و هواتو دارن.
توی این تحقیق، محققها اومدن بررسی کردن که چطور “ذهنآگاهی” (Mindfulness یعنی اینکه آدم بتونه تو لحظه حال باشه و بدون قضاوت، احساسات و افکارشو رصد کنه)، میتونه همین حس حمایت رو بین نوجوانهایی که افسردگی دارن، بیشتر کنه.
حالا داستان اینه که ذهنآگاهی فقط یه حس نیست، یه ویژگیه که بعضیا تو ذاتشون دارن یا با تمرین به دستش میارن. مثلاً آدمایی که ذهنآگاهی بالاتری دارن، معمولاً بهتر میتونن رابطهشون رو با دکتر یا روانشناس بسازن (که بهش میگن doctor–patient relationship یا همون ارتباط درمانگر-بیمار). وقتی این رابطه خوب باشه، هم حرف زدن راحتتره هم طرف حس امنیت بیشتری میکنه و بیشتر حمایت میگیره.
توی این پژوهش با مشارکت ۵۶۹ نفر جوون (بین ۱۴ تا ۳۰ سال) که افسردگیشون تایید شده بود کار کردن. تستها و تحلیلها با نرمافزارهایی مثل SPSS و Amos انجام شد (اینها نرمافزارای آماری هستن که برای تحلیل دادههای تحقیقاتی استفاده میشن).
بر اساس نتایج، ذهنآگاهی تاثیر قویای روی احساس حمایت اجتماعی گذاشته (ضریب β = 0.331 و خیلی معنیدار بوده). بخش جذابش اینه که رابطه بهتر با دکتر، خودش یه جور “واسط” بین ذهنآگاهی و حمایت اجتماعی بود (یعنی آدمای ذهنآگاهتر، رابطهشون با دکتر بهتر بود، بعدش حس حمایت بیشتری هم میکردن). این تاثیر غیرمستقیم هم اندازهگیری شده: اثر واسطهای 0.023، که یعنی واقعا به چشم میاد.
یه نکته خیلی جالب دیگه اینکه ذهنآگاهی باعث کمتر شدن “انگ اجتماعی” یا همون استیگما (Stigma یعنی همون برچسبی که جامعه به آدمای افسرده میزنه، باعث میشه فرد خودش رو سرزنش کنه یا از کمک گرفتن خجالت بکشه) هم میشه. افرادی که ذهنآگاهی بیشتری داشتن، کمتر حس انگ داشتن و این باعث شد حمایت رو بیشتر حس کنن. اینجا هم تاثیرش قوی بوده (ضریب β = −0.375 برای کمتر شدن انگ، و این کاهش انگ خودش روی حمایت اجتماعی تاثیر مثبت داشت).
اما یه چیز دیگه که خیلیا فکر میکردن مهمه، به اسم “Rumination” هست (یعنی هی به یه موضوع منفی فکر کردن و تو فکرش گیر کردن!). محققها دیدن این روی حس حمایت اجتماعی مستقیم تاثیری نداشت و اونقدرا مهم نبود (ضریبش −0.083 بود که اصلاً معنیدار نشد).
در کل، یعنی ذهنآگاهی دو تا مسیر اصلی داره که کمک میکنه یه نوجوان افسرده احساس کنه حمایت میشه: یکی اینکه رابطهش با دکتر بهتر میشه، یکی اینکه کمتر خودش رو به خاطر افسردگی سرزنش میکنه و حس انگ نمیگیره. اما اون فکر کردنهای منفی (rumination)، حداقل توی این تحقیق، خیلی نقش خاصی نداشت.
نتیجه کار به زبون ساده اینه: اگه بشه با تمرینهای ذهنآگاهی (که خیلی الان تو گروه درمانیها یا اپها آموزش میدن) آدم انگ اجتماعی رو کمتر کنه و راحتتر با درمانگر ارتباط بگیره، احتمال اینکه حمایت اجتماعی رو بهتر تجربه کنه میره بالا و این به مدیریت بهتر افسردگی کلی کمک میکنه.
پس اگه دور و برت کسی هست که با افسردگی دست و پنجه نرم میکنه، یا خودت این تجربه رو داری، شاید بد نباشه یه گوشه چشمی هم به تمرینهای Mindfulness داشته باشی؛ هم میتونه دیدت رو نسبت به خودت بهتر کنه، هم رابطهت رو با اونی که قراره کمکت کنه قویتر کنه و کلی حس حمایت بیشتری وارد زندگیت بشه!
منبع: +