یه ماشین ۸۰ ساله عجیب که شاید کلید پیشرفت واقعی هوش مصنوعی باشه!

تا حالا اسم «ممکس» (Memex) به گوشت خورده؟ احتمالاً نه! ولی جالبه بدونی پشت این اسم عجیب، یه ایده خیلی باحال از دوران بابابزرگ‌هامونه که شاید هنوزم بتونه مسیر آینده‌ی هوش مصنوعی رو عوض کنه. بذار یه داستان خفن برات تعریف کنم…

برمی‌گردیم به یه زمانی که نه اینترنتی بود و نه هوش مصنوعی (یعنی همین هوش مصنوعی‌ای که می‌تونه مثل آدم‌ها فکر کنه و کارها رو برای ما انجام بده). اون موقع‌ها، دهه ۴۰ میلادی، یه مهندس نابغه آمریکایی به اسم «ونور بوش» (Vannevar Bush) کلی دغدغه داشت که چرا کار تحقیق و پژوهش این‌قدر دشوار شده. اون زمان، اگه می‌خواستی یه مقاله یا کتاب علمی پیدا کنی، باید می‌رفتی کتابخونه، سراغ یه عالمه فایل و کشو و فیش و… خلاصه نصف عمرت تو گشتن دنبال کاغذ پاره‌ها حروم می‌شد!

مشکل این بود که اطلاعات فقط تو یه جا ثبت می‌شدن؛ مثلاً اگه یه مقاله درباره نقاشی غارنشینان بود، باید فقط تو بخش هنر آرشیو می‌شد، نه باستان‌شناسی. اینطوری کسایی که کارشون به چندتا رشته ربط داشت، بدبخت بودن!

حالا فکر کن همزمان، بعد از جنگ جهانی دوم، کلی مقاله و تحقیق هر روز تولید می‌شد و دیگه واقعاً سر دانشمندا داشت دود می‌کشید! بوش خودش استاد دانشگاه MIT و رئیس موسسه کارنگی بود و حتی تو دوران جنگ جهانی دوم، مسئول پروژه‌های علمی بزرگ آمریکا شد که دست کم ۶۰۰۰ دانشمند براش کار می‌کردن.

این بنده خدا دید علم داره سرعتش کم میشه و محقق‌ها دارن زیر کوهی از اطلاعات کله‌پا می‌شن. راه‌حلی که پیشنهاد داد، یه اختراع عجیب به اسم «ممکس» بود.

اگه بخوام ساده بگم، ممکس قرار بود یه وسیله شخصی باشه شبیه میز کار، که با کمک «میکروفیلم» (microfilm – یه جور فیلم خیلی کوچیک که اون موقع واسه ذخیره حجم زیاد اطلاعات اومده بود) کلی اطلاعات رو فشرده و آرشیو می‌کرد. این اطلاعات رو می‌شد روی صفحه‌هایی شفاف دید. نکته خفن‌ترش این بود که ممکس برپایه «شاخص‌گذاری ارتباطی» کار می‌کرد – یعنی می‌تونستی دو سند رو با هم وصل کنی و با فشار یه دکمه، سریع به اون سند مرتبط بری. لازم نبود مثل انسان عصر حجر بری توی فهرست کارت‌ها دنبالش بگردی!

اون زمان هنوز این ایده‌ها عملی نشده بود (مثل کلیک کردن رو لینک امروزی)، ولی بوش پیش‌بینی کرد به‌زودی این اتفاق می‌افته. مثلاً تو مقاله معروفش «همان‌طور که ممکن است بیندیشیم» (As We May Think)، به «کارت پانچ» (punched card – یعنی کارت‌هایی که با سوراخ کردن اطلاعات ذخیره می‌کردن، پدرجد حافظه فلش‌های امروزی!) اشاره کرده بود که شاید بشه ازش استفاده کنه.

مزیت بزرگ ممکس این بود که هر کسی می‌تونست مسیرها و ارتباطات مخصوص به خودش رو تو بانک اطلاعاتیش بسازه: مثلاً یه سند می‌تونست همزمان تو چندین مسیر مختلف باشه، برعکس کتابخونه‌های سنتی. اضافه کردن اطلاعات جدید هم راحت بود، یا عکست رو می‌نداختی روی میکروفیلم، یا اصلاً میکروفیلم آماده می‌خریدی.

حتی بوش پیش‌بینی کرد ممکنه یه روز «دایره‌المعارف‌های جدید» بیاد بیرون که توش مسیرهای ارتباطی و شبکه‌ای تعریف شده. به طور جالبی، می‌بینیWikipedia امروزی چقدر شبیه ایدۀ بوشه!

حالا برسیم به بخش باحال‌تر ماجرا. ایده‌ی ممکس جرقه‌ی ذهن خیلی‌ها رو زد، مثلاً تد نلسون (Ted Nelson) و داگلاس انگلبارت (Douglas Engelbart)؛ اینا تو دهه ۶۰ میلادی، «هایپرتکست» (hypertext – اون لینکی که تو متن سایت‌ها می‌بینی می‌تونی روش کلیک کنی و یه سند دیگه باز شه) رو ساختن و عملاً پایه‌های وب جهانی امروزی رو گذاشتن.

ولی هدف بوش فقط ذخیره اطلاعات نبود. اون می‌خواست دستگاه‌هایی داشته باشیم که بتونن به ما تو ترکیب ایده‌ها و خلق ایده‌های جدید کمک کنن. تو همون مقاله‌اش فرق گذاشته بود بین فکر خلاق و کار تکراری؛ انتظار داشت دستگاه‌ها بخش تکراری رو ساپورت کنن تا ذهن ما آزاد باشه برای ایده‌های جدید.

هرچند سال‌ها گذشت و تکنولوژی کلی جلو رفت، بوش تو کتابش «تکه‌هایی از عمل» (Pieces of the Action) توی ۱۹۷۰، یه جورایی ناراضی بود. می‌گفت: “تو سال ۱۹۴۵ رویا داشتم که ماشین‌ها با ما فکر کنن. اما الان می‌بینم ماشین‌ها به جای ما فکر می‌کنن – یا شاید بدتر، ما رو کنترل می‌کنن.”

خلاصه، هرچند الان دیگه لازم نیست تو کشوی کارت‌ها دنبال کتاب بگردیم، ولی نگرانی درباره این که «نکنه گوشی و هوش مصنوعی باعث بشه خودمون کم‌تر فکر کنیم؟»، خیلی هم بی‌اساس نیست.

واقعاً تکنولوژی مثل هوش مصنوعی داره مهارت‌ها رو برای ما راحت‌تر می‌کنه یا همه‌ش رو به دوش می‌کشه و ما هم کم‌کم تنبل می‌شیم؟ مثلاً اگه کارهای یه آدم رو بسپریم به هوش مصنوعی، آخرش دیگه اون مهارت رو بلد نیستیم. حتی نسل جدید هم دیگه شاید هیچ وقت اون مهارت رو یاد نگیره!

در نهایت، درس مهم ممکس اینه که فقط راه‌حل فنی کافی نیست؛ تکنولوژی باید واقعاً در خدمت رشد ذهن انسان باشه، نه جایگزینش. باید حواسمون باشه تو این دنیایی که فکر کردن داره اتوماتیک میشه، خلاقیت و استدلال خودمون رو حفظ کنیم و نذاریم همه‌چی رو بسپریم به ماشین‌ها.

راستی، اگه با این موضوع حال کردی، بهت پیشنهاد می‌کنم یه سر به مقاله‌هایی مثل «آیا چت‌بات‌های هوش مصنوعی مطالعات علمی رو بیش‌ازحد ساده می‌کنن؟» یا «سیستم‌های جدید هوش مصنوعی چطور رفتار انسان رو پیش‌بینی می‌کنن؟» بزنی. قول میدم کلی چیز جالب یاد می‌گیری!

منبع: +