اگه فکر میکنی پرواز با هواپیما هنوز خطرناکه و هر خبر یه سقوط همه رو میترسونه، اشتباه نکردی! ولی میخوام یه نگاه عمیقتر به ماجرای امنیت پروازها بندازیم و ببینیم، واقعاً چرا هنوز بعضی وقتها هواپیماها سقوط میکنن و هر بار چطور صنعت هواپیمایی یه چیز جدید یاد میگیره تا سفرهای بعدی رو امنتر کنه.
اول بذار با آمار شروع کنم، چون هیچی مثل عدد و رقم حقیقت رو نشون نمیده! سال ۲۰۲۴، بیشتر از چهار و نیم میلیارد نفر بدون هیچ مشکلی پرواز کردن. احتمال اینکه کسی توی سانحه هوایی بمیره الان ۱ به ۱۵ میلیون شده! یعنی اگه سال ۱۹۹۰ این احتمال حدود ۱ به یک میلیون بود، الان خیلی کمتره. پس چرا وقتی یک سانحه رخ میده، همه وحشت میکنن؟ چون نادر بودنش باعث میشه خبرش پخش بشه و توی ذهنها بمونه.
این پیشرفت وحشتناک امنیتی اتفاقی نبوده! تقریباً هر سقوط بزرگی که تو تاریخ صنعت هواپیمایی رخ داده، باعث یه تغییر اساسی شده. مثلاً اوایل دهه ۱۹۳۰، هواپیماهای چوبی سقوط میکردن و تولیدکنندهها فهمیدن باید به بدنههای تمام فلزی کوچ کنن. یا تو دهه ۱۹۵۰، یه سری هواپیما (Comet) به خاطر شکستگی ناشی از فشار زیاد منفجر شدن و تازه فهمیدن گوشههای پنجره مربعی واقعاً خطرناکه و باید پنجره رو گرد کنن. خستگی فلزات یعنی عمر زیادی که یه قطعه فلزی تحت فشار قرار میگیره و ممکنه ترک بخوره.
حادثه تکاندهنده دیگه، برخورد دو هواپیما روی فرودگاه تنریف (Tenerife) بود که تنها به خاطر بد فهمیدن توی کابین و شفاف نبودن ارتباطها رخ داد. این تصادف باعث پیدایش یه سیستم خیلی مهم شد به اسم Crew Resource Management (CRM) یا همون مدیریت منابع خدمه. یعنی الان توی کابین خلبانها همه باید حرف همو گوش بدن و حتماً کسی که چیزی رو نمیفهمه، سؤال کنه. دیگه خبری از سکوت زیر دستها موقع بحران نیست!
نگاهی به نقش آب و هوا بندازیم: یه زمانی خلبانها نمیدونستن مثلاً «مایکروبِرست» چیه! این یعنی بادهای عمودی شدیدی که ناگهانی از بالا میاد پایین و میتونه سرعت و ارتفاع رو در چند ثانیه بپرونه و هواپیما رو بندازه؛ مثل همون اتفاقی که برای یه L-1011 توی دالاس افتاد و بیشتر سرنشینان کشته شدن. نتیجه چی شد؟ هفت سال تحقیق ناسا و FAA (که خود FAA یعنی نهاد فدرال هوانوردی آمریکا) و اجباری شدن «رادار تشخیص باد» توی هواپیماها از اواسط دهه ۹۰. از اون موقع به بعد فقط یک بار دیگه هواپیمایی به خاطر «ویندشییر» یا همون برش بادی سقوط کرد!
یه نمونه دیگه هم انفجار پرواز TWA تو سال ۱۹۹۶. اولش گفتن حمله تروریستی بوده، ولی معلوم شد علت، جرقه توی سیمکشی و انفجار بخار باقیمانده بنزین توی باک مرکزی تقریباً خالی هواپیما بوده! نتیجه؟ عایقبندی بهتر برای سیمها و پر کردن مخزنهای خالی با گاز بیاثر (نه بنزین! چون این بخارها خیلی راحت میگیرن!)
توی گذشته، بیشتر سانحهها مکانیکی بودن، مثلاً خرابی موتور، ولی حالا قضیه فرق کرده. خود هواپیماها بیشتر شبیه دیتا سنتر شدن تا یه وسیله پرنده! مثلاً یه ایرباس A350 بیشتر از ده میلیون خط برنامهنویسی داره. یعنی کلی سنسور و اکچویتور یا همون عملگرها دارن مدام با هم حرف میزنن و باید همه چی ردیف باشه. اما، وقتی یه قطعه کوچیک مثل سنسور زاویه حمله توی 737 مکس خراب شد و نرمافزار اشتباه برداشت کرد، همین باعث شد که دماغه هواپیما هی بیاد پایین و خلبانها نتونستن به موقع مشکل رو حل کنن. پس مجبور شدن هم برنامه رو اصلاح کنن، هم خلبانها رو دوباره آموزش بدن.
حتی گاهی کُدها و نرمافزارها توی شرایط خاص عجیب رفتار میکنن؛ یه مورد توی ایرباس استرالیا بود که سیستم به خاطر یه خطای نرمافزاری شروع کرد سر هواپیما رو بالا و پایین پرت کردن! پس اینم شد یه درس جدید: باید همیشه فرض کنیم انسان و ماشین باید رابطهشون رو بفهمن و هر دو آماده غیرمنتظره بودن.
حالا موضوع نگهداری و تعمیر رو هم فراموش نکنیم! مهندسهای تعمیرات کلی گزارش و دفترچه راهنما دارن، هزاران صفحه، و باید دقیقترین کارها رو انجام بدن. با این حال، یه بار یه چراغ قوه کوچیک رو اشتباهی جا گذاشتن توی موتور؛ البته در اون مورد آسیب جدی وارد نشد ولی این نمونه نشون میده چقدر کوچیکترین اشتباهها میتونن خطرناک شن. یا مثلاً چین، یه نقص در تعمیر دماغه یا «تِیلاسترایک» باعث شد سالها بعد هواپیما توی آسمون تکهتکه شه.
الان توی بیشتر پروازها، برخاست و فرود با دست خلبان انجام میشه ولی وسط مسیر، پرواز کاملاً اتوماتیک و با خلبان خودکاره. سؤال اینجاست: مهارت خلبانها برای مواقع اضطراری کم نمیشه؟ شرکتها برای این کار مرتب خلبانها رو توی شبیهسازهای پرواز میبرن، با سناریوهای سخت مثل خراب شدن موتور یا تلاطم شدید (تِرابلنس – یعنی همون لرزش هواپیما توی باد)، تا هنر پرواز دستیشون همیشه تازه بمونه. چون توی دنیای واقعی شاید فقط ده ثانیه فرصت تصمیمگیری مرگ و زندگی باشه، مثل قضیه سقوط ایرفرانس ۴۴۷ که یهو سنسوری یخ زد و خلبانها توی گیجی، سرعت هواپیما رو اشتباه تشخیص دادن و در نهایت هواپیما سقوط کرد.
کنترل ترافیک هوایی (ATC یعنی اپراتورهایی که از برج مراقبت به هواپیماها دستور میدن) هم دردسر کم نداره! با شلوغتر شدن آسمون، اینا مجبور میشن تا خسته و بیوقفه کار کنن و همین خستگی خودش میتونه جرقه حادثه بشه؛ مثل سانحهای که تو ژانویه ۲۰۲۵ روی رودخانه پوتوماک واشنگتن رخ داد. برای همین الان تو هواپیماها سیستم هشدار نزدیکی زمین (EGPWS) نصب شده؛ یعنی دستگاهی که اگه به کوه یا زمین نزدیک شی، شروع میکنه با صدای بلند اخطار دادن!
در کل، هیچ سانحهای دیگه به خاطر یه اشتباه کوچیک رخ نمیده. تقریباً زنجیرهای از خطاها رخ میده: خرابی یه سنسور، خستگی خلبان یا اشتباه اپراتور مراقبت پرواز، نرمافزاری که درست کار نمیکنه یا تعمیر ناقص، و این خطاها اگه در بدترین لحظه با هم جمع شن، میشن فاجعه! نکته مهم اینه که بعد از هر سانحه، کارشناسان موشکافانه لاشه رو بررسی میکنن، جعبه سیاه رو چک میکنن، شبیهسازی میکنن، آموزشها و دستورالعملها رو تغییر میدن، و یافتههاشون رو تو کل دنیا به اشتراک میذارن.
برگردیم به داستان پرواز Air India 171؛ وقتی دقیقاً چهل ثانیه وقت داری دو تا موتور از دست رفته رو مدیریت کنی، باید همزمان فکر کنی، تصمیم بگیری و بهترین نتیجه رو انتخاب کنی. اون بالا جایی برای اشتباه نیست!
اما نکته آخر اینه: هیچ وقت هیچ سیستمی کاملاً بیخطر نیست، ولی صنعت هوانوردی با یاد گرفتن از هر سانحه، طراحی بهتر، آموزش قویتر و تغییر مداوم، خودش رو مرتب امنتر کرده. هر بار که حادثهای دنیا رو شوکه میکنه، بدون که همون حادثه قراره باعث بشه فردا پروازها باز هم بیدردسرتر بشن! پس دفعه بعدی که سوار هواپیما شدی، با این فکر برگرد پشت صندلی: هر چقدر هم اتفاق عجیب و غریب رخ بده، احتمال امنیتت از همیشه بیشتره!
منبع: +